جاسوس

جاسوس

جاسوس

پائولو کوئیلو و 1 نفر دیگر
3.1
20 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

53

خواهم خواند

8

خرید از کتابفروشی‌ها

در زمان کودکی، پدر و مادرم مجبورم کردند تا پیانو یاد بگیرم، کاری که از آن متنفر بودم. زمانی که از خانواده جدا شدم؛ همه­ی آن­چه را که آموخته­ بودم، فراموش کردم به جز یکی: اگر سازت کوک نباشد، نواختن اکثر ملودی­های زیبای جهان به آهنگی گوش خراش تبدیل می­شوند. زمانی که در وین بودم و خدمت نظام وظیفه را انجام می­دادم، طی دو روز مرخصی که برای استراحت و تجدید قوا داشتم، پوستر دختری را دیدم بدون این­که خودش را از نزدیک دیده باشم، فورا چیزی را در وجودم احساس کردم که هیچ مردی نباید آن را تجربه کند، عشق در نگاه اول. وقتی وارد شلوغی تماشاخانه شدم و بلیت را خریدم که هزینه­اش بیش­تر از درآمد یک هفته­ی من بود، دیدم که همه­چیز در درونم از کوک خارج شد، رابطه­ام با والدینم، گردانم، کشورم و دنیایم، ولی یک­باره با تماشای رقص این دختر، هماهنگ شد. این امر ناشی از موسیقی عجیب و غریب و حرکات شهوانی روی صحنه و حس مخاطبانی که در سالن حضور داشتند نبود، بلکه به خاطر خود آن دختر بود. آن دختر تو بودی، ماتاهاری.

یادداشت‌های مرتبط به جاسوس