تخیل را مرده خیال کن
واقعیت ذهنی وجود داشت و واقعیت جسمیفهردو به یک اندازه واقعی اما نه به یک اندازه دل پذیر از این رو هرچه بیشتر جسم اش اورا از ذهن اش آزادتر می ساخت،مجبور می شد زمان کمتری در روشنایی صرف کند،به امواج کف آلود این جهان تف کند؛وکمتر در این نیمه روشنا باشد،جایی که انتخاب رستگاری مقدمه ای بر تلاش بود؛وبیشتر و بیشتر در تاریکی،در اراده ی کمتریت،غباری در آزادی مطلق اش. این وظیفه ی دردناک حالا انجام شده بود،اطلاعیه ی دیگری صادر نخواهد شد.
یادداشتهای مرتبط به تخیل را مرده خیال کن