بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

به آواز باد گوش بسپار

به آواز باد گوش بسپار

به آواز باد گوش بسپار

هاروکی موراکامی و 2 نفر دیگر
2.9
19 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

17

هاروکی موراکامی در روزگار ما یکی از مشهورترین و پر خواننده ترین نویسندگان جهان است. شهرت و اعتبار او به اندازه ای است که انتشار هر رمان تازه ای از او یک اتفاق مهم خبری محسوب می شود و هر سال و با نزدیک شدن به اعلام جایزه نوبل ادبی بنگاه های پیش بینی از شانس بالای او برای کسب این جایزه سخن می گویند. به آواز باد گوش بسپار اولین رمان این نویسنده ی ژاپنی است که باعث شناخته شدنش در ادبیات ژاپن شد. او این رمان را سال 1979 منتشر کرد و توانست جوایز بسیار معتبری از جمله جایزه ی آکوتاگاوا را از آن خود کند. این اثر داستانی است از یک فقدان و رابطه هایی که شکل نمی گیرند و ماجراهای یک نسل، رمان در هجده روز از سال 1970 اتفاق می افتد. در این رمان می توان آغاز تکنیک ها و ظرافت های روایی این داستان نویس را به خوبی دید و یک اثر جذاب و پر اتفاق را درک کرد. به آواز باد گوش بسپار اولین بخش از سه گانه ی مشهور این نویسنده است که به تریلوژی "موش" مشهور است. تکه های بعدی این سه گانه پین بال 1973 و تعقیب گوسفند وحشی هستند. موراکامی می گوید روزی در حال تماشای مسابقه ی پین بال طرح این رمان به سرش زد و این آغاز نویسندگی اش بود.... .

لیست‌های مرتبط به به آواز باد گوش بسپار

یادداشت‌های مرتبط به به آواز باد گوش بسپار

            ساده ترین ورژن از موراکامی
اولین کتاب از سه گانه موش موراکامی که اولین کتاب اون نیز هست موضوعی جز تعطیلات تابستانی یک دانشجو ندارد.
موراکامی این کتاب را زمانی که در زبان انگلیسی آنچنان خوب نبود نوشت و در نهایت اون رو به زبان ژاپنی ترجمه کرد که بابت این موضوع میتونیم انتظار داشته باشیم با نثری ساده با جملات کوتاه مواجه بشیم که من رو شدیدا یاد قلم چارلز بوکوفسکی نیز انداخت.
کتاب بسیار ساده و دلنشینه درست همانند انیمه های میازاکی اما به گونه ای نیست که روایت مشخصی را دنبال کند و این باعث میشود در مدتی کوتاه از یاد خواننده برود و جز چند دیالوگ که مخاطب را به تفکر وا میدارد چیز خاصی برای ارائه ندارد.
هرچند که همراهی با موراکامی در این اثر شیرینه اما نمیشه به عنوان یک اثر کاملا خوب نگاهش کرد ، صرفا وجه مثبت این کتاب رویارویی با بی آلایش و بی سانسور ترین ورژن موراکامی است که متاسفانه در ترجمه این کتاب پر از سانسور ها شده و چیزی جز بدن بی جان این نوشته باقی نمانده.
          
            به آواز باد گوش‌ بسپار، اولین رمان از سه‌گانه‌ی «رت» و البته اولین رمان(بهتر است بگوییم داستان بلند) نوشته‌ی هاروکی موراکامی‌‌ست.

موراکامی بارها از دو کتاب اولش (این رمان و رمانِ دوم مجموعه‌ی «رت» یعنی پینبال۱۹۷۳) به عنوان تنها یک نقطه شروع برای دورانِ نویسندگی‌ش یاد کرده و حتی تا پایان نوشتن کتاب دومی که در بالا عرض کردم نویسندگی را شغل اصلی خود نمی‌دانست، او همچنین در مصاحبه‌ای گفته که چندان از آن‌ها خوشم نمی‌آید و حسم نسبت به آ‌ن‌ها چیزی به مانند حس عشقِ اول می‌ماند اما به نظرم با این گفتار خواسته سطح انتظار خواننده‌ها‌ را از این دو رمان تا حد معقولی پایین آورده تا وقتی به سراغ‌ آن‌ها می‌روند انتظار دو کتاب خاص رو نداشته باشند.

یکی از نکات جالب این کتاب این است که موراکامی تصمیم می‌گیرد کتاب را به زبان ژاپنی ننویسد و سبک خود را در آن پیاده کند یعنی با زبان انگلیسیِ دست و پا شکسته‌ای که با دایره‌ی لغاتِ محدود بلد بود یک داستانِ ساده، روان، با جمله‌بندی کوتاه و بدون هرگونه پیچیدگیِ ادبی بنویسد، سپس آن‌را از انگلیسی به ژاپنی برگردان کند که نتیجه‌ی آن یک متن انگلیسیِ بسیار ساده و روان از آب درآمده که اگر هر خواننده‌ای دست و پا شکسته انگلیسی را بفهمد می‌تواند کتاب را بدون ترجمه بخواند.

داستان کتاب روان و ساده است در مورد یک پسر جوان که بر حسب اتفاق و تصادف با یک پسر جوان دوست می‌شود و به خواست دوستش او را «موش» صدا می‌کند، پاتوق همیشگیِ آنان در یک میخانه‌ است که صاحب آن یک مرد چینی‌ست و ...

خواندن این کتاب وقت زیادی نمی‌گیرد همانطوری که خواندن پینبال۱۹۷۳ هم وقت زیادی نخواهد گرفت برای همین برای اینکه به سراغ کتاب سوم از سه گانه‌ی موش‌های صحرایی برویم بهتره که این دو را قبلش بخوانیم هرچند در جایی از دوستی شنیده‌ام که اگر هم نخوانید می‌توانید به سراغ رمان اصلی سه‌گانه بروید اما قطعا خواندنش بهتر از نخواندن آن است.
          
            به آواز باد گوش‌ بسپار، اولین رمان از سه‌گانه‌ی «رت» و البته اولین رمان(بهتر است بگوییم داستان بلند) نوشته‌ی هاروکی موراکامی‌‌ست.

موراکامی بارها از دو کتاب اولش (این رمان و رمانِ دوم مجموعه‌ی «رت» یعنی پینبال۱۹۷۳) به عنوان تنها یک نقطه شروع برای دورانِ نویسندگی‌ش یاد کرده و حتی تا پایان نوشتن کتاب دومی که در بالا عرض کردم نویسندگی را شغل اصلی خود نمی‌دانست، او همچنین در مصاحبه‌ای گفته که چندان از آن‌ها خوشم نمی‌آید و حسم نسبت به آ‌ن‌ها چیزی به مانند حس عشقِ اول می‌ماند اما به نظرم با این گفتار خواسته سطح انتظار خواننده‌ها‌ را از این دو رمان تا حد معقولی پایین آورده تا وقتی به سراغ‌ آن‌ها می‌روند انتظار دو کتاب خاص رو نداشته باشند.

یکی از نکات جالب این کتاب این است که موراکامی تصمیم می‌گیرد کتاب را به زبان ژاپنی ننویسد و سبک خود را در آن پیاده کند یعنی با زبان انگلیسیِ دست و پا شکسته‌ای که با دایره‌ی لغاتِ محدود بلد بود یک داستانِ ساده، روان، با جمله‌بندی کوتاه و بدون هرگونه پیچیدگیِ ادبی بنویسد، سپس آن‌را از انگلیسی به ژاپنی برگردان کند که نتیجه‌ی آن یک متن انگلیسیِ بسیار ساده و روان از آب درآمده که اگر هر خواننده‌ای دست و پا شکسته انگلیسی را بفهمد می‌تواند کتاب را بدون ترجمه بخواند.

داستان کتاب روان و ساده است در مورد یک پسر جوان که بر حسب اتفاق و تصادف با یک پسر جوان دوست می‌شود و به خواست دوستش او را «موش» صدا می‌کند، پاتوق همیشگیِ آنان در یک میخانه‌ است که صاحب آن یک مرد چینی‌ست و ...

خواندن این کتاب وقت زیادی نمی‌گیرد همانطوری که خواندن پینبال۱۹۷۳ هم وقت زیادی نخواهد گرفت برای همین برای اینکه به سراغ کتاب سوم از سه گانه‌ی موش‌های صحرایی برویم بهتره که این دو را قبلش بخوانیم هرچند در جایی از دوستی شنیده‌ام که اگر هم نخوانید می‌توانید به سراغ رمان اصلی سه‌گانه بروید اما قطعا خواندنش بهتر از نخواندن آن است.