بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فلسفه ی شوپنهاور

فلسفه ی شوپنهاور

فلسفه ی شوپنهاور

برایان مگی و 1 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

این که چرا فلسفه شوپنهاور حائز اهمیت است دلایل غیر معمولی دارد. اخلاق وی بر خلاف اخلاق کانت که مبتنی بر عقل است بر شفقت و دلسوزی بنا دارد. از میان فلاسفه مغرب زمین او یگانه فیلسوفی است که آیین بودایی را حقیقتا به حساب می آورد و در عین حال اهمیت کاملی برای علم قائل می شود.جدا از حوزه فلسفه اندیشه وی در روان شناسی و هنر های زیبا نیز تاثیر بسزایی داشته است.شوپنهاور گذشته از این که نخستین و بیشترین تاثیر بسزایی داشته است . شوپنهاور گذشته از این که نخستین و بیشترین تاثیر فلسفی را بر نیچه و ویتگنشتاین داشته به همان میزان بر فروید و یونگ و در پدید آمدن آثار هنرمندان خلاق از واگنر تا تولستوی تاثیر گذار بوده است کتاب حاضر نگاهی نو به فلسفه اوست به ویژه مباحث مفصلی در خصوص تاثیر او بر ویتگنشتاین و واگنر را شامل می شود.

یادداشت‌های مرتبط به فلسفه ی شوپنهاور

            پیش از هر چیز باید بگم برایان مگی یکی از بزرگترین معلم‌های منه، کسیه که به کمکش قدم به قدم وارد دنیای فلسفه شدم و بیش از هر معلم فلسفه‌ی دیگری ازش یاد گرفتم و ای کاش، ای کاش همچین کتابی درباره‌ی تمام فیلسوف‌ها نوشته بود.
موقع خوندن تمام این ۶۰۰ صفحه احساس می‌کردم یه معلم مهربون با صبوری کنارم نشسته و سعی می‌کنه هر قدر که لازمه همه چیز رو برام توضیح بده تا خوب خوب متوجه بشم و خب مگه آدم دیگه چی می‌خواد؟

توی این کتاب، برایان مگی از زندگی شوپنهاور شروع می‌کنه، پیشینه‌ی فکری‌ش رو می‌گه، نکات مهمی که در فلسفه‌ی کانت مهمه بدونیم رو یادآور می‌شه چون شوپنهاور کار خودش رو اصلاح و تکمیل فلسفه‌ی کانت می‌دونه و لازمه آدم با کانت آشنا باشه تا بتونه شوپنهاور رو خوب درک کنه. چیزی که دست‌کم من خیلی کم توی اطرافیانم که «در باب حکمت زندگی» رو خوندن و مثل نقل و نبات ازش نقل‌قول می‌آرن یا به عنوان فیلسوف بدبینی و تاریکی از شوپنهاور یاد می‌کنن کمابیش نادیده‌ش گرفتن. بعد کلیات فلسفه‌ی شوپنهاور رو توضیح می‌ده، در نهایت صادقانه نقدهایی که به‌ش وارده رو بررسی می‌کنه و در بخش دوم تأثیر شوپنهاور روی فیلسوف‌های دیگه، موسیقیدان‌ها، هنرمندان و نویسنده‌ها رو بررسی می‌کنه. 

دو تا سوءتفاهم عمده‌ درباره‌ی شوپنهاور وجود داره، یکی این‌که ما می‌تونیم از ذات حقیقت یعنی همون ناپدیدار یا شیء فی نفسه (نومن) شناخت پیدا کنیم که خب این کاملاً غلطه چون شوپنهاور تأکید می‌کنه که ما هیچ راهی برای شناخت ناپدیدار نداریم و اصلاً شناخت فعلیه که در جهان پدیدارها ممکن می‌شه. 
و دومی این‌که این اراده‌ای که شوپنهاور داره ازش حرف می‌زنه همون اراده‌ای که ما در خودمون درک می‌کنیم یعنی اراده‌ی معطوف به حیات یا قدرت. درحالی‌که شوپنهاور بارها تمایز این‌ها رو توضیح داده ولی خب انتخاب واژه‌ی «اراده» برای اشاره به امر ناپدیداری واحد باعث شده چنین سوءتفاهم‌هایی به‌وجود بیاد.

یکی از بزرگترین کمک‌هایی که شوپنهاور به جهان کرد به‌نظرم جایگاه والاییه که در بین هنرها به موسیقی داده و این‌که چطور روی یکی از بزرگترین موسیقیدان‌های جهان یعنی واگنر اثرگذاشته. برایان مگی یه فصل کامل و مفصل درباره‌ی تأثیر شوپنهاور روی اپراهای واگنر نوشته که خیلی به من کمک کرد.

 برایان مگی توضیح می‌ده که چطوربدبینی شوپنهاور متناقضه با توجه به فلسفه‌ش چون مثلاً می‌گه موسیقی می‌تونه از ناپدیداری به ما خبر بده و موسیقی والاست و اینا، در عین حال معتقده ذات ناپدیداری شره، پس قاعدتاً باید موسیقی هم نمایانگر حقیقتی شرورانه باشه که خب متناقضه با ادعای خود شوپنهاور و ارادتی که به موسیقی داره. علاوه‌براین، بدبینی شوپنهاور با زندگی واقعی خودش هم ناسازگار بوده.