بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

معنای برج بابل

معنای برج بابل

معنای برج بابل

4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

0

کتاب معنای برج بابل، نویسنده امیر خداوردی.

یادداشت‌های مرتبط به معنای برج بابل

            پدر رُز در روزگاری که کرونا آمده، به دلیلی نامعلوم از همسر و دخترش دور می‌شود و به خانه‌ای می‌رود که در شهرکی در دل بیابان و با جمعیتی کم قرار دارد. او هر شب با دخترش تماس می‌گیرد و برای او قصه زمانی را می‌گوید که حیوانات و انسان‌ها همه می‌توانستند به یک شکل حرف بزنند. تا اینکه برج بابل فرو می‌ریزد و حیوانات با عده‌ای از انسان‌ها به جنگل می‌روند و دیگر هیچ گاه نمی‌توانند حرف بزنند و صداهایی عجیب از خودشان در می‌آورند...

معنای برج بابل آخرین رمان منتشر شده از امیر خداوردی است.

خداوردی در این رمان بر خلاف دو رمان قبلی‌اش(آلوت و جنون خدایان) روایت‌اش آنچنان پیچیدگی‌ای ندارد. دو داستان در کنار هم روایت می‌شوند. بیشتر داستان مضمون‌دار است و نکات مضمونی‌اش مهم است.
راوی داستان اول شخص است. پدر رُز زندگی خودش را روایت می‌کند و وقتی به دخترش زنگ می‌زند داستانی برایش تعریف می‌کند. داستانِ قبل از ساخت برج بابل تا هنگام ساخت و در نهایت فرو ریختنش.
راستش راوی اینجا مثل دو کتاب قبلی‌اش جذابیت خاصی ندارد و بیشتر جذابیت داستان در شخصیت پردازی‌اش است.

مکان داستان در ایران کرونازده است. مکانی که معلوم نیست دقیقا کجای ایران است و فضای سرد و بی روح کرونازده آن را ترسناک‌تر و وهم‌آلودتر کرده است. فضا به شکل عجیبی مرده و بی روح است. 
روایت تنهایی که مقصود نویسنده است را چنین فضایی ملموس‌تر کرده است. 
هر چند که داستان در ایران می‌گذرد اما هیچ الهامی از فرهنگ ایرانی ندارد که این داستان را از اختصاص به مکان خاص خارج می‌کند.
زمان داستان هیچ پیچیدگی خاصی ندارد و خطی است. راحت و سر راست.

شخصیت پردازی داستان بخش جذاب‌ش است‌. پدری که به شدت سواد بالایی دارد و آشنا با نظرات فلسفی مختلف است اما از دردی روانی رنج می‌برد. درد تنهایی. شخصیت اول ما تنها و سرخورده است. و شخصیت اول داستانی که برای دخترش تعریف می‌کند(اِوا) هم هر چند تصریح به تنهایی‌اش نمی‌شود، اما همان راهکار پدر رز را در پیش می‌گیرد. هر دو از شدت تنهایی و بی سرپرست بودن به موجودی تنها و بی سرپرست دیگر پناه می‌برند. پدر رُز به سگی بی سرپرست و اِوا به کِرمی که در زمانی که همه جانوران می‌توانند حرف بزنند، از توانایی حرف زدن بی بهره است. هر دو وقتی پناه‌شان را از دست می‌دهند تصمیم به عصیان می‌گیرند. اما به دو شیوه متفاوت. یکی علیه خود عصیان می‌کند و دیگری علیه دیگران. پدر رز که علیه خودش عصیان کرده روانش مختل می‌شود و هر لحظه تنهایی‌اش را بیشتر حس می‌کند و ناخواسته مرتکب(به نظر خودش) جنایت می‌شود. جنایت باعث می‌شود اوضاع روانی‌اش بدتر شود و سعی کند جنایتش را توجیه‌ کند و در دل این توجیهات در وادی تنهایی بیشتر فرو می‌رود. اما اِوا تصمیم به عصیان علیه دیگران می‌گیرد عصیانش باعث جنایتی خود خواسته می‌شود و این جنایت او را درنده‌خوتر می‌کند. 

پایان بندی داستان اگر بدون دقت خوانده شود یک پایان معمولی است. اما یک لحظه باعث می‌شود این پایان بسیار جذاب باشد. پایانی که تمام لحظات گذشته را تداعی می‌کند.

این داستان بیشتر از پیچیدگی‌‌های فنی و تکنیکی‌، مضمون دارد. مضمون تنهایی. تنهایی معضل مدرنی است که همه انسان‌ها را به نحوی درگیر کرده است(جستار دوم کتاب ویرانه‌های من را حتما بخوانید تا متوجه بشوید چگونه تنهایی معضلی همگانی است) 
نویسنده تنهایی را بسیار جذاب روایت می‌کند. راستش نمی‌شود فهمید او قصد نقد تنهایی را دارد یا اینکه آن را امری اجتناب ناپذیر می‌داند. در هر حال این ما خواننده هستیم که برداشت خودمان را داریم و روایت نویسنده در صدد نقد یا تایید تنهایی نیست.