برف سرخ زمستان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
7
خواهم خواند
1
توضیحات
«بیشتر شبیه یه سایه ی بزرگ و سیاه بود. تنها چیزی که تونستم واضح ببینم، دست هاش بود، دو تا دست اسکلتی و لاغر. داشتند با انگشت من رو نشون می دادن. یه چیزی هم ازشون چکه می کرد. یه چیزی شبیه... شبیه خون! خواستم فرار کنم که دست ها بالای سرم پیچ وتاب خوردن و انگار طلسم شده باشم، دیگه نتونستم تکون بخورم. همون جا سرِ جام میخکوب شدم. بعد یکی از دست ها مثل برق پرید جلو و گلوم رو گرفت. خیلی وحشتناک بود. همون لحظه رعدوبرقِ وحشتناکی زد و تونستم صورت ترسناک و رنگ پریده ش رو ببینم. خنده ش مو به تنم سیخ کرد....وقتی نیمه خون آشام باشی، دیگر نمی توانی معمولی باشی. تا ابد عجیب و غریب خواهی بود. مامان و بابایم می گویند همین روزهاست که سر و کله ی «نیروی ویژه» ام پیدا شود. اتفاق های بدی افتاده. نمایشگاه زمستانی ترسناکی توی شهر برپا شده و شبحی با دست های لرزان و خونین به مردم حمله می کند. مردم اسمش را گذاشته اند «شبح خون»! اما حقیقت چیز دیگری ا ست. پای «خون آشام های مرگبار» در میان است. بزرگ ترین شیاطینی که باید با آن ها روبه رو بشویم. من و «تالولا»!