معرفی کتاب خیابان ولی عصر تهران: روایت های غیرداستانی اثر عباس کاظمی کتابعمومیداستانایران خیابان ولی عصر تهران: روایت های غیرداستانی عباس کاظمی و 1 نفر دیگر 2.9 5 نفر | 3 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 8 خواهم خواند 0 خرید از کتابفروشیها ناشر نشر ثالث شابک 9786004054706 تعداد صفحات 136 تاریخ انتشار 1400/4/27 توضیحات کتاب خیابان ولی عصر تهران: روایت های غیرداستانی، نویسنده عباس کاظمی. یادداشتها محبوبترین جدیدترین نرجس اعلائی 1403/3/28 معرفی کتاب را در صفحه لینکدین مهدی سلیمانیه، جامعه شناس دیدم. هم در گودریدز و هم در بهخوان امتیاز نسبتا کمی از تعداد کمی خواننده داشت. اگر بخواهم به تلاش گردآورندگان برای پرداختن به موضوع خیابان ولیعصر در دو قالب داستانی و غیر داستانی امتیاز بدهم باید ۴ یا ۵ بدهم. البته اینکه خودم طراح شهری هستم و ولیعصر برایم از اهمیت ویژه ای برخوردار است در این امتیاز بی تاثیر نیست. اگرچه تصور میکنم ولیعصر باید برای هر تهرانی مهم باشد و اگر نیست، خود نشانگر اهمیت تلاشهایی اینچنین است. اما اگر بخواهم به روایتهای غیر داستانی کتاب امتیاز بدهم دو یا حداکثر سه امتیاز خواهم داد. روایت ها یکدست نبودند. معدودی روایت خیلی خوب، در میان روایتهایی که برخی از آنها به زحمت ربطی به خیابان ولیعصر داشتند. بعضی هم در نظر من بیش از حد سیاست زده بودند. با این وجود در مجموع به علاقمندان موضوعات شهری پیشنهاد میکنم. 0 1 شهاب سامانی 1401/1/11 تا جایی که من میدانم تمایز اصلی جستار با توصیف، شرح تجربه خود از مواجه شدن با موضوع جستار است.خب از بدبیاری ما ایرانیها است که تجربهی ما نسبت به جهان و شهر نسبت مستقیمی دارد با درک ما از سیاست و حاکمیت. مثلا همین تجربهی بیبرقی چند روز اخیر، اگر فقط تاکید جستارنویس در مورد تجربهی بیبرقی یک ایرانی مربوط به تاریکی و گرما باشید آیا میتواند تصویر جامعی ارائه دهد؟ خب نه. حذف سیاست از تجربه بیبرقی روزهای اخیر، یعنی ارائهی تصویری ناقص و کاریکاتوری. جستارهای این کتاب به غیر از ایرادهای تکنیکی که شاید بتوان از بعضی از آنها گرفت، ولیعصر را تقلیل داده است به چنارها، پائیز و درازی از تجریش تا راهآهن. خب این هم هست، اما چطور میتوان مثلا در هیچ کجای تجربهی ما از ولیعصر بیآرتیهای شلوغ و تراکم آدم و سرریز عصرگاهی مردم از شمال به جنوب آن را نباشد؟ ولیعصر فقط مسیر عاشقانه و چنار و جوی آب نیست. 0 2 زینب صادقپور 1402/5/28 "یه زمان تهران جا نقطهش، دسته داشت." خیابان ولیعصر تهران، روایتهای غیرداستانی، مجموعهای است شامل روایتهای اشخاص حقیقی از خیابان ولیعصر. کاوه فولادینسب، دبیر این مجموعه، در مقدمهی کتاب هدف از انتشار این مجموعه را چنین توصیف میکند: «... ما، روایتگران شهر، خاطرههای جمعی و میراث شهر را زنده نگه میداریم.» بنابراین یکی از اهداف اصلی این مجموعه روایت شهر است اما آنچه در اکثر روایتها میبینیم شعرپردازیهای بیدقت دربارهی خیابان ولیعصر است. از میان ده روایتی که در کتاب منتشر شدهاست، سه یا چهارتاشان ارزش مطالعه داشتند و باقی لفاظی و آببازی با کلمات بود. اگر دقیقتر از این بخواهم بگویم خیابان ولیعصر تهران مصداق بارز کتابسازی بود. چرا که مجموعه به هدف اصلیاش که روایت شهر باشد نائل نیامده است و از سوی دیگر خود روایتها هم ارزش بیشتری ندارند. اصلاً به لحاظ آغاز و انجام شاکلهی درستی ندارند. مایهی اصلی اکثر روایتها حسرت بردن بر تهران قدیم و اصالت از دسترفته است. در این بین مقدمهی دکتر حبیبی با عنوان خیابان؛ بستر رویای شهر، با رویکردی تاریخی به سابقهی حضور شهر در ادبیات داستانی پرداختهبود و خواندنی بود. روایتهای شمیم مستقیمی و نوید پورمحمدرضا از نظر رعایت اصول فرمی کامل بودند و در انتها مخاطب را با یک «خب که چی؟!» تنها نمیگذاشتند. این دو علاوه بر اینکه بر گذشته حسرت خوردهاند، با واقعبینی و صداقت به موقعیت کنونی خیابان ولیعصر نیز نگاه کردهاند. مسئلهای که عالیه عطایی در روایت خواب سیساله مطرح کردهبود، بدیع بود. این روایت که گوشهچشمی به وضعیت مهاجرین افغانی در تهران داشت از دلتنگی برای تهران قدیم خالی نبود اما با همهی این اوصاف خواندنی و قابلقبول بود. و در آخر هم روایت هشت دربارهی فضای ملتهب خیابان ولیعصر در سال هشتادوهشت. با اینکه روایت این خیابان همیشه سبز به موضوعی مشابه پرداختهبود اما صرفاً یک شعرپردازی الکن بود. اما روایت هشت از مونا ترابیسرشت روایت شکلگیری یک عشق در فضای پرالتهاب سال هشتادوهشت بود که توصیفش از فضای شهر و ارتباطات مردمی در آن برهه دقیق و کارآمد بود. در بخشی از جستار چرخاندن گردن به سمت بعدازظهر به کفپوشهای مخصوص نابینایان و ناتمامی پروژهاش اشاره شده بود که روایت دقیقی از وضعیت شهر بود، با اینکه خود روایت ناتمام بود. چنارهای خیابان ولیعصر و اینکه چقدر این خیابان طولانی است و از راهآهن تا تجریش را به هم میرساند، چیز ندانستهای نیست. میراث شهر و این خیابان به وقایعی است که در آن رخ دادهاست. چه این واقعه شخصی باشد و چه جمعی، بخشی از حافظهی شهر است که بازخوانیاش دقیقاً مصداق جمعآوری میراث برای آیندگان است. میراث حسرت بر گذشتهی ازدسترفته نیست. میراث چیزی است که همین حالا در دست داریم. چه از گذشته به ما رسیده است و چه تازه به دست آوردیمش. من آدم درگیر خاطراتی هستم. این حس نوستالژیپرستی را خوب درک میکنم اما خب که چی؟ هدف چیست؟ تا ابد میخواهیم برای ولیعصر و درختهای فرسوده غصه بخوریم؟ راهکار چیست؟ روایت از همین اتفاقی که دارد میافتد کارسازتر نیست تا انگشت به دندان گزیدن و با حسرت به گذشته نگریستن؟ 2 21