دویدن در میدان تاریک مین : نمایش نامه در چهار پرده
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
غروب بود. من زل زده بودم به پشت دست هاش، هر دو وحشت کرده بودیم. بس که نزدیک شده بودیم به هم، بس که معصومیت ریخته بود آن جا، پشت دست ها. بعد، من با انگشت اشاره، خطی فرضی و مورب، درست از وسط ساعد تا انگشت کوچک دست راست اش کشیدم و به او گفتم که عمیقا دوستش دارم.
یادداشتهای مرتبط به دویدن در میدان تاریک مین : نمایش نامه در چهار پرده