قاتل در باران

قاتل در باران

قاتل در باران

ریموند چندلر و 1 نفر دیگر
2.5
4 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

5

لیست‌های مرتبط به قاتل در باران

خواب گرانبانوی دریاچهقاتل در باران

داستان‌های معمایی_جنایی(پلیسی_کارآگاهی) مدرن

27 کتاب

این لیست خلاصه‌ای از مصاحبه مسعود بربر و محمد قائم‌خانی با موضوع ادبیات معمایی مدرن است مسعود بربر تاریخچه مختصر ادبیات معمایی را اینچنین می‌گوید: از اوایل قرن نوزدهم هافمن و ادگار آلن‌پو آغازگر داستان معمایی به معنای امروزی بودند و بعدا کانن دویل با خلق شرلوک هولمز و آگاتا کریستی با خلق پوآرو و مارپل ادامه دهنده این مسیر بودند. این داستان‌‌ها که امروزه مخاطبان داستان می‌توانند اشکالات منطقی‌شان را به راحتی متوجه شوند، در آن زمان اینقدر اهمیت معمایی نداشته و بیشتر جنبه سرگرمی داشتند‌. اما با مدرن شدن داستان، توجه داستان به درون آدمی بیشتر شد. در داستان‌های معمایی کلاسیک شخصیت پردازی به اندازه جذاب کردن کارآگاه بوده نه بیشتر. همین عامل باعث پس زده شدن و به حاشیه رفتن ادبیات معمایی شد و همه نسبت به این ژانر نگاه عامه پسند بودن داشتند. این اتفاق باعث توجه نویسندگان ادبیات معمایی به شخصیت شد. شخصیت را بر سر بزنگا‌ه‌ها قرار داده و موقعیت وجودی انسان در هستی را در قالب اثر معمایی جنایی مورد توجه قرار دادند. اینجا است که ژانر نووار به وجود آمد. سپس مسعود بربر به معرفی چند کتاب معمایی و چند نویسنده معمایی‌نویس می‌پردازد: نویسنده‌ها: ریمون چندلر پاتریشیا های_اسمیت هنینگ مانکل پاتریک مودیانو کتاب‌ها: معمای آقای ریپلی فیل در تاریکی سین مثل سودابه فراموش نکن که خواهی مرد بیمار خاموش(یا نقاش سکوت) لینک مصاحبه محمد قائم خانی با مسعود بربر: https://www.aparat.com/v/ljnze پ.ن: چهار اثر ایرانی دیگر به عنوان پک معمایی شهرستان ادب را مسعود بربر معرفی کرد. یکی از دوستان مورد اعتمادم در حیطه داستان، کتاب روز داوری‌اش را خواند و گفت کتاب خوبی نیست. اما ریگ جن را مطالعه کردم و متوجه شدم کتاب خوبی است. اگر نسبت به دو اثر دیگر کنجکاو هستید و نمی‌خواهید کل این مصاحبه را ببینید آن دو کتاب این‌هایند: محرمانه میلان متولد زمستان بعد از مطالعه در مورد اینکه در این لیست بگذارمشان یا نه تصمیم می‌گیرم پ.ن۲: امیدوارم خودم با مطالعه بیشتر آثار معمایی به زودی چند کتاب به این لیست اضافه کنم‌.(اگر اضافه شوند از کتاب‌های هفده به بعد کتاب‌هایی‌اند که خودم اضافه کردم و شانزده کتاب اول بر اساس معرفی مسعود بربر است.) پ. ن۳: کتاب خون بر برف صرفا جنایی است نه معمایی

یادداشت‌های مرتبط به قاتل در باران

            کتابی دیگر از ریموند چندلر که متشکل از چهار بخش است:
مقدمه، داستان نیمه بلندِ قاتل در باران، داستان کوتاه منتظر می‌مونم و مؤخره(هنر بی دردسر قتل)

مقدمه:
این مقدمه تلخیصی است از مقدمه فلیپس درهام بر کتاب قاتل در باران که مجموعه‌ای است از هشت داستان کوتاه و نیمه بلند. توضیحات مقدمه را برای آشنایی با کتاب و همچنین برای قضاوت حداقل داستان قاتل در باران لازم دانستم پس خلاصه‌ای از آن را با بیان خود به همراه اندکی توضیح می‌آورم:
از ریموند چندلر در طول فعالیت ادبی‌اش، هفت رمان و بیست و سه داستان کوتاه و نیمه‌ بلند به جای مانده که از میان بیست و سه داستان کوتاه او پانزده داستان معروف و شناخته شده در جامعه ادبی بودند و هشت داستان دیگر گم‌شده در میان صفحات کاهی روزنامه‌های عامه پسند. بی‌توجهی به این هشت داستان رسما خواسته خود چندلر بوده. چندلر این هشت داستان را بعد از نوشتن، پایه و محور سه رمان قرار داده. ادعای فلیپس درهام بر این است که چندین نویسنده‌ دیگر هم چنین کرده‌اند‌ و این کار را هم دوست داشته و هر دو(داستان کوتاه و رمان) را منتشر کردند. من خبر ندارم. اما چندلر از این کار به شدت بدش آمده و این هشت داستان را به حال خودشان واگذاشته تا سال‌ها بعد از مرگش. چندلر داستان‌هایی که از آنها در رمانی استفاده می‌شود را اوراق شده و بلا استفاده می‌داند. 
آن داستان‌ها عبارت بودند از:
قاتل در باران، مردی که سگ‌ها را دوست داشت، پرده، دختر را محاکمه کن، سنگ یشم ماندارین، بی‌سیتی بلوز، بانوی دریاچه و جنایتی در کوهستان رخ نداد. 
چندلر غالب مضمون خواب گران را از داستان‌های قاتل در باران و پرده گرفته(۲۱ فصل از ۳۲ فصل خواب گران و هفت شخصیت از داستان پرده، شش شخصیت از قاتل در باران، چهار شخصیت مرکب از شخصیت‌های دو داستان و چهار شخصیت جدید)
شخصیت‌های قهرمان داستان‌های چندلر(کارآگاه‌ها) در رمان‌هایش در قالب فیلیپ مارلو است. اما به قول درهام نطفه مارلو از همان داستان کوتاه اول چندلر یعنی تحق‌السکوت بگیرها آدم نمی‌کشند بسته شد. تکامل این شخصیت در قالب دیگر داستان‌های کوتاه او ادامه یافت اما در هیچ کدام اسم کارآگاه فیلیپ مارلو نیست. در سه داستان اسمش کارمادی، در سه داستان دیگر جان دالماس، در جنایتی در کوهستان رخ نداده به نام جان اِونز و در داستان قاتل در باران راوی اول شخصی بی‌نامی است. داستان کوتاه جنایتی در کوهستان رخ نداد در سال ۱۹۴۱(دو سال بعد از انتشار خواب گران) منتشر شد و با اینکه کارآگاه چندلر با نام فیلیپ مارلو در خواب گران شناخته شده بود، اینجا جان اونز  نامیده شد.
نکته‌ای که شخصیت اول و کارآگاه داستان‌های چندلر را از دیگر شخصیت‌های داستان‌های مدرن متمایز می‌کند این است که بیشتر علاقه دارد به مردم کمک کند تا پول در آورد. در واقع شخصیت او مثبت‌تر از دیکر شخصیت‌های مدرن کارآگاهی است. مثل فیلیپ مارلو که در یادداشتم بر خواب گران مفصل به آن پرداختم و بر خلاف سام اسپید که در یادداشت شاهین مالت صحبت از او به میان آمد. 
در واقع کارآگاه‌های داستان‌های چندلر شخصیتی است در عین عادی بودن، قهرمان است و به دنبال عدالت. خود چندلر در جایی در این مورد می‌نویسد: 《بنیان عاطفی داستان کارآگاهیِ اصیل همواره این بوده است که قتل بالاخره فاش و عدالت اجرا خواهد شد(و شاید این همان عنصری است که معمای آقای ریپلی را از کارآگاهی بودن خارج می‌کند)》و بعد اضافه می‌کند که عدالت هرگز اجرا نخواهد شد《مگر آن‌که فردی بسیار مصمم به دنبال آن باشد که عدالت حتما اجرا شود》و آن شخص به دنبال عدالت همان کارآگاه او است.

داستان قاتل در باران:
روزی تونی دراوک به سراغ کارآگاه داستان می‌رود و از او می‌خواهد که شر شخصی به نام استاینر را از سر دخترش کم کند. کارآگاه قبول می‌کند و روز اول به مغازه استاینر می‌رود و بعد از تعقیب استاینر تا خانه‌اش، ماشین دختر دراوک در خانه استاینر پیدا می‌کند. در همین موقع صدای سه گلوله را می‌شنود‌...

راوی همان‌طور که در مقدمه متوجه شدید، اول شخص است. در واقع هیچ‌گاه قرار نیست متوجه شویم که نام او چیست. خود اول خطاب به اسلِید که از او پرسیده بود تو اصلا که هستی؟ گفته بود: کارآگاه. اسمم مهم نیست.
شخصیت کارآگاه داستان در واقع همان شخصیت فیلیپ مارلو است. انسانی است عادی ولی در عین حال بسیار به دیگران کمک می‌کند. پول را دوست دارد و حتی اول داستان خطاب به دراوک که به او ماموریتی داده بود می‌گوید: 《این کار یخورده جیبت رو ناراحت می‌کنه.》اما به خاطر پول هر کاری نمی‌کند.
دیگر شخصیت‌های نصفه‌نیمه داستان در واقع آنقدر شباهت زیادی به شخصیت‌های خواب گران دارند که اگر آن رمان را بخوانید تقریبا هر کجا این شخصیت مثل شخصیت خواب گران عمل نکند اعصابتان خورد می‌شود و تعجب می‌کنید که چرا اینگونه نشد. آنقدر شباهت شخصیتی وجود دارد که تمامِ اسم دو شخصیت و اسم کوچک یکی از شخصیت‌ها به خواب گران منتقل شده(شخصیت‌های اگنس و جو مارتی عینا در خواب گران هستند و شخصیت کارمن دراوک در خواب گران بسیار شبیه به کارمن استرن‌وود است.) 
توصیفات شبیه به خواب گران(گاها نعل به نعل در خواب گران از اینجا برداشت کرده) کم نبودند. مثل اینکه کارمن دراوک و کارمن استرن وود هر دو عادت جویدن انگشت شست‌شان دارند. یا اینکه در توصیف یکی از خدمتکاران دراوک این عبارت به کار رفته: 《شبیه اسب پیر و خوبی بود که پس از سال‌ها خدمت در مرتع رها شده...》 که عین توصیفی است که در خواب گران برای خدمتکار استر‌ن‌وود استفاده شده.
توصیفی که درهام در مقدمه نسبت به فضاسازی شهر لس آنجلس این داستان آورده را حیفم آمد اینجا نیاورم:《گاهی جایی آفتابی و خشک و بزرگ با خانه‌های زشت و بی‌قواره، اما پر از محبت و آرامش و صفا و گاهی شهری سرد و بی‌تفاوت که به اندازه‌ی یک لیوان یک‌ بار مصرف هم تشخص ندارد.》