بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مارکو والدو، یا، فصلها در شهر

مارکو والدو، یا، فصلها در شهر

مارکو والدو، یا، فصلها در شهر

ایتالو کالوینو و 2 نفر دیگر
3.5
3 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

6

وقتی باد از دور دست به شهری می وزد، هدیه های غریبی با خود می آورد که فقط جانهای حساس به آن پی می برند: مثل آنهایی که به سرماخوردگی موسمی دچارند و به محض آنکه گرده های گل نقاط دیگر به مشامشان می رسد، به عطسه می افتند. روزی، در شهری، بادی که از جهتی نامعلوم می وزید، هاگهایی با خود آورد و در حاشیه باغچه جدول خیابانی، قارچهایی جوانه زد. هیچ کس جز مارکو والدو که هر روز صبح، درست در همان محل، منتظر اتوبوس می ایستاد، متوجه روییدن آنها نشد. این مارکو والدو آدمی بود که چندان برای زندگی در شهر ساخته نشده بود: چراغهای راهنما، اعلانها، ویترینها، تابلوهای نئون و پوسترها که همه و همه محض جلب توجه مردم است، هرگز نگاهش را که گویی روی ماسه صحرا می لغزد به خود جلب نمی کرد. ولی در عوض، برگی نبود که بر شاخه ای زرد شود یا پری روی سفال شیروانی چسبیده باشد و او متوجه نشود، یا محال بود خرمگسی روی گرده اسبی، لانه موریانه ای درون تکه چوبی و پوست انجیری در پیاده رویی، از نظرش مخفی بمانند و او با تعقل در آنها به تغییر فصلها، نیازهای روح و ضعفهای وجودش پی نبرد.

لیست‌های مرتبط به مارکو والدو، یا، فصلها در شهر

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).