بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

درخت گلابی: فیلم نامه داریوش مهرجویی - گلی ترقی: بر اساس داستانی از گلی ترقی

درخت گلابی: فیلم نامه داریوش مهرجویی - گلی ترقی: بر اساس داستانی از گلی ترقی

درخت گلابی: فیلم نامه داریوش مهرجویی - گلی ترقی: بر اساس داستانی از گلی ترقی

گلی ترقی و 1 نفر دیگر
4.0
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

3

کتاب درخت گلابی: فیلم نامه داریوش مهرجویی - گلی ترقی: بر اساس داستانی از گلی ترقی، نویسنده گلی ترقی.

یادداشت‌های مرتبط به درخت گلابی: فیلم نامه داریوش مهرجویی - گلی ترقی: بر اساس داستانی از گلی ترقی

R

1402/12/24

            درخت گلابی در داستان، نماد طبیعت است. از نگاه مشهدی حسین باغبان، درخت گلابی داری هویت و ارزش ذاتی است. در این نوع نگاه ارزش طبیعت (درخت گلابی) در منفعت مادی‌اش نیست (میوه دادن). درخت در باورِ او، دارای صفات انسانی است، به همین خاطر، باغبانِ پیر با درخت حرف می‌زند، نصیحت‌اش می‌کند و قربان صدقه‌اش می‌رود. او، درخت را بیمار می‌داند و دنبال راه علاجی برایش است. در مقابل، استاد دانشگاه که خود را فیلسوف و شاعر می‌داند، این درخت را بی‌خاصیت می‌داند و عقیده دارد که چنانچه درخت به بار ننشیند، مستحق مرگ است. در جای دیگر، همین استاد دانشگاه وقتی یازده ساله است، می‌خواهد پا روی عنکبوتی بگذارد و لهش کند، ولی دخترک به نام "میم" مانعش می‌شود و به او می‌گوید: تو کوری! 
استاد یا همان راوی به "میم" می‌گوید: من شاعرم! "میم" مسخره‌اش می‌کند و به او می‌گوید: این عنکبوت از تو شاعرتر است، ببین چه توری بافته، بی‌سروصدا، بدون قارو قور، شاعر گمنام عکس‌اش توی روزنامه نیست. می‌فهمی؟
بی‌تفاوتی راوی یا استاد نسبت به درخت گلابی یا همان طبیعت مادی، به غفلت راوی نسبت به احساسات عاشقانه‌اش نهیب می‌زند و ناباروری درخت گلابی به ذهن راوی برمی‌گردد، او که خلاقیتش خشکیده و هنوز نتوانسته است آخرین کتابش را بنویسد. هر چند باغبان پیر از استاد می‌خواهد تا نگاهی به درخت بیاندازد (تا هویت گمشده‌اش در طبیعت را بیابد) استاد حواسش به جای دیگر است: اگر ساعتی يك صفحه بنويسم و روزي ده ساعت كار كنم ميشود روزي ده صفحه و هفته‌اي هفتاد صفحه. يك ماه آخر تابستان و سه ماه پاييز تا اول زمستان نزديك به هزار صفحه نوشته‌ام و دو جلد مقوايي زركوب آماده دارم. جلدي دوكيلو. اگر تا سال آينده كار كنم هزار صفحه ديگر هم نوشته‌ام. 
راوی به جای طبیعت مادی و انسانی به سیستم فکری غالب بر جامعه توجه دارد: ( تفكرسياسي محض، رقابت حزبي و حرفه‌اي، چاپ كتاب، چاپ عكس در روزنامه‌ها، و درنهايت كسب شهرت)، در نتیجه نگاه تک بُعدی راوی به زندگی با عینک روشنفکری، او را به بن‌بست می‌کشاند. درخت گلابی در پایانِ داستان، با سکوتِ خود به راوی می‌فهماند که چشم بر دنیا ببندد و بدون آنکه چیزی بنویسد، در آن آواز دهل و شیپور اسرافیل و در انذار، منعکس و منتشر؛ خاموش بنشیند و مانند او در خلوت خود فرو رود. درخت گلابی راوی را به طبیعت درون خویش رهنمون می‌سازد تا به شهود دست پیدا کند. او در پایان داستان، در حالی که دستهایش را عاشقانه به دور تنه‌ی درخت حلقه کرده، احساس می‌کند که از غم رها شده و به تجربه‌ای از خلسه دست یافته است.