معرفی کتاب تتبعات (گزیده): همراه با شرح احوال و آثار نویسنده اثر میشل دو مونتنی مترجم احمد سمیعی گیلانی

تتبعات (گزیده): همراه با شرح احوال و آثار نویسنده

تتبعات (گزیده): همراه با شرح احوال و آثار نویسنده

میشل دو مونتنی و 1 نفر دیگر
4.4
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

10

شابک
9786226654241
تعداد صفحات
238
تاریخ انتشار
1398/11/6

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در آغاز کتاب شرحی از زندگی، آثار و دیدگاه های "میشل ایکم دو مونتنی"، نویسنده فرانسوی (1533 - 1592) آمده است. پس از آن برگزیده ای از اثر مشهور او "Essais (تتبعات/ آزمون ها یا مقالات) به فارسی برگردانده شده است. نویسنده در این اثر تنها به فکر آن است که درباره همه مسائل داوری کند، خواه برای شناختن مسائل بسیار عمیق و پیچیده خواه برای حفظ موضوع های بیهوده و بی ارزش. در نتیجه، مونتنی در حین عرضه کردن اصول داوری ها درباره مسائل گوناگون، اصولی نیز از زندگی و نماهایی از تجربه های شخصی پیش چشم خواننده می گذارد. "تتبعات، به مثال  شب های آتنی آولوس گلیوس و "درس های" بسیاری اومانیست های رنسانس، در آغاز کار، مجموعه ای از شواهد دسته بندی شده با شرح و تفسیر مختصر با مجموعه ای از دستورهای اخلاقی برگرفته از اخلاقیات روزگار باستان بیش نیست.... مونتنی از مشرب فلسفی رواقی (که تاثیر آن در پاره ای ازتتبعات I، 19 ـ به ویژه محسوس است) و از این مبدا "که فلسفیدن فرا گرفتن هنر مردن است" مسیر خود را آغاز می کند و، از راه مشرب شک (که مضامین عمده ی آن با دامنه ای فراخ در دفاعیه ی معروف رایموند و سابونده پرورده شده است. II، 12) به فلسفه طبیعت می رسد که، اگر بیش از هر چیز بر فرمان برداری از دستور سقراطی در معرفت نفس مبتنی نبود، آدمی دچار این وسوسه می شد که آن را به مشرب اپیکوریان نزدیک شمارد.... مونتنی با خودنگری، نه همان "مدام به تکان" درمی آید بلکه مبلغی حقایق کلی درباره ی سرنوشت بشری و، به قول خود او، "حکمت اخلاق" تام کشف می کند (III، 2). این حکمت اخلاق اساس بر تامل در یکی از تعلیمات اخلاقی کهن، یعنی "بروفق طبیعت زیستن"، استوار است. مونتنی اعتقاد دارد که طبیعت حامی همه جانداران است و، به نرمی و مهربانی، آن ها را، "به اعمال زندگی و موجبات رفاه و آسانی" سوق می دهد... آخرین فصل تتبعات تقریبا با این نتیجه گیری پایان می یابد: "این که آدمی بداند چگونه باید از هستی خود لذت ببرد کمال مطلق و توان گفت امری الاهی است".
      

یادداشت‌ها

          «ای خواننده،  من خود موضوع کتاب خویشم و عاقلانه نیست که بهره‌ای از اوقات فراغت تو را با موضوعی چنین بی‌قدر و بیهوده مشغول دارم،  پس خداحافظ،  دومونتنی » می‌توانم بگویم که این قشنگترین جملاتی بوده که خوانده‌ام.  بی ادعا،  لخت و بی‌پرده مونتنی از خودش می‌نویسد.  در پی اثبات هیچ‌چیز نیست،  هیچ کدام از حرفهایی که می‌زند سخت و غیر قابل فهم نیست،  مونتنی خودش است،  وقتی می‌ترسد،  وقتی مچ خودش را هنگام احساسات و افکار متناقض در یک زمان کوتاه می‌گیرد.  وقتی از زنان می‌نویسد.  آنجایی که می‌نویسد مزاج نفسانی من نیم‌شاد و نیم‌غمزده است و من هرچه می‌خوانم کیفورتر می‌شوم.  جایی بین مصاحبه‌های دیوید سداریس شنیدم که می‌گفت مردم به من می‌گویند تو از این نوشته‌ای که کجاها حسودی می‌کنی ما هم مثل توایم و اینگونه هر بار که من از عمیق‌ترین حس و حال درونی کسی چیزی شنیدم ناخواسته دلم خواست دستانش را بفشارم که بله منم.  منم.  منم... حس می‌کنم ما آدم‌ها جایی در آن اعماق وجودمان که اغلب انکارش می‌کنیم،  رویش پرده می‌اندازیم و از دیگران دور نگهش می‌داریم به هم شبیه هستیم.  چیزی که هست ما نمی‌خواهیم آن قسمت آسیب‌پذیر درونمان را با کسی به اشتراک بگذاریم.  چون دیده‌ایم که اغلب آدم‌ها از همان نقطه‌ی ضعیفمان به ما حمله کرده‌اند و زخممان زده‌اند.  در نتیجه یک پوسته‌ی سخت کشیده‌ایم دور عواطفمان.  آن ته ته عشق توی دلمان را به کسی نمی‌گوییم اگر رفت چی!  آن ته ته دلتنگی‌مان را به روی کسی نمی‌آوریم اگر او مثل ما نبود چی!  آن ته ته نفرتمان را اغلب با لبخندی جعلی می‌پوشانیم اگر فهمید و فردا دشمن شد چی!  و هی با این نقاب‌ها جلو می‌رویم تا کمتر و کمتر آسیب ببینیم غافل از اینکه بعد از مدتی ما اصلا یادمان می‌رود که چقدر دل‌نازکیم،ضعیفیم،  یادمان می‌رود چقدر عاشقیم،  چقدر دلمان نوازش می‌خواهد،  گریه می‌خواهد،  بغل می‌خواهد و  با این حس قدرتی که الکی روی شانه‌های نحیفمان حملش می‌کنیم تنها می‌شویم.  من حس می‌کنم آن‌چیزی که مونتنی پایه گذارش بود یعنی جستار راهی است دوباره به آن خودی که هستیم و مدام حتی از خودمان هم پنهانش می‌کنیم. جایی در نوشته‌هایش می‌گوید«اگر آدمی همچنان خودش نباشد چیز با ارزشی برای ارزانی به دیگری ندارد»

        

27