غزل غزل های سلیمان
... پیش از هرچیز: اگر نتوانی که عاشق باشی، تجربهاش نکنی، اگر برای رسیدن به صدای ملکوت بیدار و منتظر نمانده باشی، شب تا به روز و شبانه روز، اگر چراغ درونت را برای دیدار معشوق مهیا نکرده باشی، در یک پگاه آرام و اهورایی، اگر بیاید و تو خواب مانده باشی، اگر بیاید و تو حساش نکنی، نشناسیاش، جای پایش را بو نکنی، جانت را در آغوشاش رها نکنی، جانش را در جانت نفشری، شهود، شهود، شهود اگر در تو آشکارا بیدار و منتظر نباشد...
یادداشتهای مرتبط به غزل غزل های سلیمان