توصیه میشه قبل از هر کتابی در مورد این شهید بزرگوار اول این کتاب رو بخونید  . . .
        

          نسخه صوتی فقط در نوار موجوده
نسخه متنی رو طاقچه داره

محتوای کتاب رو خیلی دوست داشتم. نثر کتاب جاداشت بهتر باشه . به محتوا ۵ از ۵ و به نثرش ۴ از ۵ میدم.

از کودکی تا نوجوانی و تحول و حوزه رفتن و فعالیت های شهید در بسیج و بعد تلاش‌هاش برای رفتن به سوریه با هویت افغانستانی و بعد کارهای بزرگش در سوریه و فرمانده گردان شدنش و اخلاصش و ... میخونیم توی این کتاب.

برای مادرهای پسرهای شیطون خیلی خوبه. ایشون هم خیلییی بازیگوش بودن در کودکی و به همین خاطر در بزرگسالی اینقدر شجاع و جسور شدند.

نکته جالبش برام این بود که شهید، خیلی اهل درس و مشق نبودن. چه توی مدرسه و چه حوزه.‌شب امتحان به زور درس میخوندن! و حوزه رو هم نصفه رها کردن.

 ولی در عوض در میدان جنگ و مدیریت و فعالیت فرهنگی به شدت با استعداد بودن.
و بسیار با اخلاص 

بیخود نیست حاج قاسم میگفتن من عاشقش بودم...

و بخش مرموز کتاب اونجاش بود که خبر داشتن قراره روز تاسوعا شهید بشن و از قبل به چندتا از دوستان شون گفته بودند. (خیلی از شهدا اینطوری بودن و میدونستن زمان شهادتشون رو. مثل خود حاج قاسم و سردار همدانی و ...)

در خوندن یا شنیدنش تردید نکنید
مخصوصا برای آقایانی که با کودک و نوجوان کار فرهنگی میکنند مفیده.

بعدش هم برید مستند جذاب #عابدان_کهنز رو از سایت عماریار ببینید و لذتش رو ببرید (درباره همون مسجدی هست که شهید توش کار فرهنگی میکردن)
و این مستند در حد یک فیلم سینمایی جذابه برای کل خانواده. جذابیتش رو ضمانت میکنم.
 ۴هزار تومان ناقابل!

https://ammaryar.ir/product/عابدان-کهنز-2/


«قرار بی‌قرار؛ مصطفی صدر‌زاده (مدافعان حرم ۵)» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/74927
        

          از نظر محتوایی کتاب رو دوست داشتم ولی از نظر قالبی نه.
یکی اینکه به صورت خاطره‌های جدا از هم بود از افراد مختلف و برای همین اصصصلا پیوستگی نداشت. یعنی مثل کتابهایی که به صورت یه روایت واحد از بچگی شروع می‌شن و ادامه پیدا می‌کنن نبود. این موضوع به شدت اذیتم کرد مخصوصا اوایل کار و اصلا نمی‌تونستم به یه دید واحد چفت و بست دار برسم و به نظرم خیلی پراکنده‌گویی داشت. در واقع حتی توی خاطراتی که از زبون یه شخص واحد روایت می‌شد، ربط خاصی بین خاطره‌های مختلف نبود و یه دفعه از یه خاطره بدون مقدمه می‌پرید خاطرهٔ بعدی. 
‌نکتهٔ دیگه هم اینکه لطف کرده بود و ننوشته بود که راوی هر قسمت کیه و آدم باید از شواهد و قرائن اینو حدس می‌زد
        

          پیچیدن عطر خاطرات شهدا تو این شلوغ پلوغی ها، لا به لای لحظه های زندگی رو دوست دارم....(: 
یاد شهدا، وسط این تهران مدرن و آلوده(!)، به زندگی آدم حال و هوای معنوی میده و یادمون می اندازه چه قدر درگیر روزمرگی شدیم و یادمون رفته ابد در پیش داریم... 
آقا مصطفی یکی از اولین شهدایی هست که تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم. 
امیدوارم یه عنایت و نیم نگاهی هم به ما بکنن و اون جمله "حواسم بهت هست" شون درباره ما هم صدق بکنه... 

پ. ن ۱: کتاب صوتی واقعا قلبم رو لمس میکنه و گوش کردنش وسط ترافیک راه رفت و برگشت، جز لذت بخش ترین دلخوشی های زندگیمه. خدایا این دلخوشی ها رو از ما نگیر:) 

پ. ن ۲: من بین کتابخوان ها جزو اون دسته از عجیب غریب هایی هستم که فیلم رو به کتاب ترجیح میدم.
        

          آن کس که تو را شناخت جان را چه کند،فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی،دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
داستان زندگی جانشین فرمانده تیپ فاطمیون شهید مصطفی صدرزاده
سال زیادی از زندگی اش را در پایگاه بسیج با آرزوی شهادت گذراند
وقتی دید تو سوریه راه شهادت باز شده راهی حرم حضرت زینب شد
به قول شهید:خودم و همه اجدادم فدای یک کاشی حرم حضرت زینب
ابتدا قبولش نکردند اما توانست با تغییر چهره و لهجه با گروه افغانستانی ها با لقب جهادی سید ابراهیم وارد سوریه شد
سید نبود اما تونست آن را از حضرت زهرا بگیرد
با خواندن داستان خودتان متوجه میشوید
داستان مثل رمان یک داستان طولانی نبود به صورت خاطره های مختلف از خانواده و دوستان نقل شده بود این موضوع مقداری از جذابیتش کم میکرد اما خاطرات از کودکی تا شهادت کاملا منظم بیان شده بود
در آخر زیبا بود و چند روزی در کنار زندگی شهادت گونه و جهادی شهید بزرگوار همنشین شدم...