قطار ساعت 4:50 از پدینگتون

قطار ساعت 4:50 از پدینگتون

قطار ساعت 4:50 از پدینگتون

آگاتا کریستی و 1 نفر دیگر
4.2
4 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

9

الس پت مک گیلکادی برای گذراندن تعطیلات از اسکاتلند راه افتاده و منتظر رسیدن قطار ساعت 4:50 است که به براکهامپتون می رود. خانم مک گیلکادی قصد دارد از طریق خطوط ارتباطی دیگر به روستای سنت ماری مید و به ملاقات دوست عزیزش خانم مارپل برود. او بالاخره کوپه ای خالی پیدا می کند و توی صندلی می نشیند و به خواندن مجله سرگرم می شود. قطار آرام آرام از ایستگاه راه می افتد و چند لحظه روبه روی قطار دیگری قرار می گیرد که در همان سمت روی خط دیگری حرکت می کند. در یک لحظه که سرعت هر دو قطار یکسان و نسبت به هم ساکن به نظر می رسیدند، پرده یکی از کوپه ها به طور ناگهانی بالا رفت و خانم مک گیلکادی چشمش به داخل یکی از کوپه های درجه یک قطار کناری که روشن بود افتاد. او نیم خیز شد و نفسش را در سینه حبس کرد. چون در قطار کناری مردی پشت به او ایستاده بود، دستهایش را دور گلوی زن مقابلش حلقه کرده و داشت خیلی آرام و بیرحمانه فشار می داد. چشمهای زن از حدقه درآمده و خون توی چشمهایش جمع شده بود. بعد همین طور که خانم مک گیلکاردی نگاه می کرد، پایان کار زن فرا رسید، از حال رفت و جسدش در دستان مرد جمع شد. یا لااقل خانم مک گیلکاردی این طور فکر کرد ... در این کتاب کریستی یکی از بهترین و محبوبترین شخصیت ها داستانی خود را آفریده است. خانم مارپل در این داستان پیر شده و احتیاج به همکار جوان و فعالی دارد که کارهای پرزحمت تحقیقات را به دوش بگیرد. لوسی آیلس بارو ثابت می کند که زن مبتکر و با استعدادی است و خانم مارپل به او اعتماد می کند و جواب اعتمادش را هم می گیرد. جالب اینکه کریستی در آثار بعدی اش لوسی را کنار می گذارد و ترجیح می دهد از ستوان کرادوک استفاده کند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به قطار ساعت 4:50 از پدینگتون

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به قطار ساعت 4:50 از پدینگتون