راهنمای خواندن "اخلاق نیکوماخوسی" ارسطو

راهنمای خواندن "اخلاق نیکوماخوسی" ارسطو

راهنمای خواندن "اخلاق نیکوماخوسی" ارسطو

وارن کریستوفر و 2 نفر دیگر
4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

2

شابک
9786008091486
تعداد صفحات
264
تاریخ انتشار
1399/7/13

توضیحات

کتاب راهنمای خواندن "اخلاق نیکوماخوسی" ارسطو، نویسنده وارن کریستوفر.

یادداشت‌ها

          این کتاب در واقع خودش یک ریویو است بر کتاب "اخلاق نیکوماخوس" که از نخستین متون مرجع فلسفه اخلاق است
پس آنچه من مینویسم در واقع ریویویی بر یک ریویو است.
1. راستش این شاید نخستین دست و پنجه نرم کردن من با یک متن کاملا فنی فلسفی بود که جنبه انتقادی هم داشت. بنابراین توصیه میکنم اگر خواستید این کتاب را بخوانید همزمان با آن یا بلافاصله بعد از خواندن آن متن اصلی کتاب اخلاق ارسطو را هم بخوانید. بعلاوه توصیه میکنم این کتاب را جمع خوانی کنید و در مورد آن باحثه کنید چون چنین متونی فقط به این شکل از هضم رابع شما میگذرند و در جانتان مینشینند. آخرین پیشنهادم هم این است که یک نفس و بدون وقفه این کتاب را بخوانید (نه این طور شلخته و پاره پاره که من خواندم) چون واقعا مباحث به هم مرتبط هستند شدیدا. و نکته بعدی آن که اگر با منطق آشنا باشید قطعا بهره بیشتری از کتاب خواهید برد

2. با خواندن این کتاب این احساس ممکن است به شما دست بدهد که با خودتان بگویید "پس همه چیز زیر سر ارسطو است! ما داریم در جهانی "ارسطویی" زندگی میکنیم  و هنوز چیزی چندان تغییر نکرده." 

3. نویسنده سعی کرده در موارد مختلف با وضعیتی هایی که ارسطو مطرح میکند مثالهایی امروزی بیاورد که بسیار به روشن شدن تصویر ذهنی کمک میکند و از آن جالب تر آن که اگر دستی به قلم داشته باشید ترغیب میشوید خودتان موقعیت های تازه ای طراحی کنید که "قضاوت اخلاقی" در آنها احتیاج به درنگ دارد.

  "پرسشی که به نگارش اخلاق نیکوماخوسی می انجامد این است که "خیر اعلی" یا بهترین خیر برای انسان‌ها کدام است؟"
نویسنده واژه یونانی "ایودایمونیا" را عمدا ترجمه نمیکند زیرا معتقد است یافتن معادل انگلیسی برای آن ساده نیست ولی مترجم فارسی مسامحتا میگوید میتوانیم "سعادت" را به جای آن بنشانیم. به هر حال آنچه مشخص است این است که همه انسان ها به دنبال یک زندگی ایودایمون هستند.
سپس ارسطو وارد مبحث فضایل خلقی میشود نظیر شجاعت و اینجا همانجایی است که فرضیه مشهور ارسطو مطرح میشود که هر فضیلتی حد وسط دو خلق است. مثلا دست و دلبازی حد وسط ولخرجی و خساست است. فضایل خلقی با تمرین و تکرار حاصل میشوند و تبدیل به ملکات میشوند بنابراین:
 "یکی از ادعاهای بحث برانگیز ارسطو این است که آدمیان مسئول خلقی هستند که واجد آن اند. بنابراین، انسان فضيلتمند را باید به سبب ځلق فضیلتمندانه اش تحسین کرد و انسان رذیل را باید به سبب ځلق ناخوشایندش نکوهش کرد. استدلال او این است که ځلق محصول اعمالی است که تکرار می شوند: اگر آن اعمال اختیاری انجام شوند، ملكة خلقی مکتسب نیز آزادانه حاصل می شود."
اما مسئله حسن فاعلی یا نیت نیز مطرح است و ارسطو در اینجا از شخص "انکراتس" نام میبرد که کار صحیحی را انجام میدهد بدون آن که هدف فضیلتمندانه ای داشته باشد:
 "برای آن که عملی فضیلتمندانه باشد کافی نیست که مطابق آنچه درست است باشد؛ بلکه همچنین باید مبین ملکه خلقی درست شخص باشد.
همان طور که گفتم جستجوی "خیر اعلی" موضوع این کتاب است و به نظرم این ایده خیلی افلاطونی است. در ادامه از جمله بصیرت های درخشانی که ارسطو به ما میدهد این است که:
 "تنها به یک طریق می‌توانیم شریف باشیم اما به طرق گوناگون می توان بد بود"
در ادامه ارسطو درباره "تصمیم" بحث میکند و ارزش آن را در نسبتی که با حسن فاعلی و نیت خیر دارد میداند. کمیت در تصمیم اهمیت ندارد و در عمل دارد بنابراین کمیت مهم نیست. نویسنده به موقع مثال پیرزنی را میزند که در کلیسا چند سکه را که تمام دارایی او بود انفاق کرد و این ارزشمندتر از اعانات فراوان سرمایه داران بود:
 "فضیلت حالتی است که از تصمیم ها نشئت می گیرد وقتی که عمل سخاوتمندانه انجام میدهم، تصمیم گرفته ام که این عمل را انجام دهم و آن را به طور خودکار یا بدون تصمیم انجام نداده ام. ارسطو مدعی است که تصمیم در نسبت با عمل راهنمای بهتری برای تشخیص ځلق عامل است."
و
 "ارسطو دو خصلت دیگر را در شخص سخاوتمند تشخیص می دهد. نخست اینکه شخص سخاوتمند ثروت را از محل نادرست کسب نمی کند، چون گرچه او ارزش ثروت را می داند، ثروت را ارجمندتر از زیبا نمیداند. دوم آنکه ابراز سخاوت به میزان بخشش بازبسته نیست، بلکه به ملکه دهنده بستگی دارد"
یکی از عمیق ترین م جذاب ترین بخش هی کتاب بحث درباره "آکراسیا" یا بی ارادگی منتج به "خطا" است. جایی که ایده ارسطو در برابر سقراط قرار میگیرد و به نظرم ایده ارسطو خیلی ظریف تر است. اینجا است که من و شما از خود میپرسیم آیا اما بوآری یا آنا کارنینا واقعا خطا کار بودند؟:
 "ارسطو بر آن است که ما مسئول ځلق فضیلتمندانه یا رذیلانه ای هستیم که در خود می پروریم. در نظر ارسطو، درست همان گونه که فضیلتمندانه عمل کردن «در اختیار ماست» عمل رذیلانه نیز در اختیار ماست . این موضع آشکارا در مقابل موضع سقراط است. سقراط بر آن بود که «هیچ خردمندی باور نمی کند که کسی با اختیار مرتکب خطا شود یا با اختیار مرتکب عمل شرورانه یا شرم آوری شود»"
از بخش های دیگر کتاب بحث درباره "حکمت عملی" و "فن" است. ارسطو تفاوت این دو را در این میداند که فن هدفش تولید است اما "حکمت عملی" هدفش خوب عمل کردن در موارد جزئی است:
"اگر کسی از عقل خود برای دست یافتن به امری بسیار بد بهره بگیرد، باید حکمت عملی او را انکار کنیم. شخصی را تصور کنید که شناختش از احساسات و آرزوهای انسانی را به کار می بندد که شخصی دیگر را فریب دهد تا پولش را تصاحب کند. بدین سان، نکته موردنظر ارسطو این است که فن مستلزم آن نیست که غایتی که فرد متوجه آن است زیبا باشد؛ حال آنکه حکمت عملی مستلزم آن است که فرد متوجه زیبا باشد چون حکمت عملی یک «فضیلت» است."
بحث بسیار مفید دیگر کتاب درباره لذت است که اگرچه بسیار درگیر کننده و تفکربرانگیز است متاسفانه در آن ارسطو موفق نمیشود تکلیف ما را با لذت ها مشخص کند . البته او قبلا در ابتدای کتاب توضیح داده که "در رابطه با لذائذ باید محتاط باشیم" اما اینجا میگوید یکی از نشانه های زندگی فضیلتمندانه آن است که فرد از فعالیت خود لذت می برد. در ادامه همین بحث "دوستی" مطرح میشود که یکی از بزرگترین لذائذ زندگی شمرده میشود و میدانیم که بعد از ارسطو اپیکور نیز آن را در دسته برترین لذتها گنجاند. ارسطو انواع روابط دوستانه را برمی رسد:
 "باید در نظر داشت که اگر ارسطو مدعی است که هم لذت دوستان هم فایده دوستان کاملاً خود محور هستند و فقط اشخاصی که کاملاً فضیلت مند هستند می‌توانند روابطی دیگرگون داشته باشند او در خصوص قابلیت‌های تقریباً همه انسان‌ها دیدگاهی کاملاً سخت گیرانه اتخاذ می‌کند این نتیجه ای ناامیدکننده است."
یکی از ایده های بحث برانگیز کتاب که نهایتا برای من چندان روشن نشد بحث "حب نفس" است. او از طرفی مدعی است که حب نفس یک فضیلت است و از طرفی معتقد است فرد فضیلتمند هیچ کاری را برای خاطر خودش انجام نمیدهد و فقط به خاطر "زیبا" انجام میدهد
 "ارسطو این مطلب را درست می داند که ما بیش از همه دوست دار خودمان هستیم و هر چه بیشتر این چنین باشیم فضیلت مند تر هستیم اما او این تصویر ناامید کننده از روابط اجتماعی را رد می‌کند که هر نیکوکاری صرفاً ریاکاری است و هر خیرخواهی فقط ظاهرسازی است"
در پایان کتاب هم نظرات سه اندیشمند متاثر از ارسطو یعنی توماس آکوئیناس، جان استوارت میل و انسکوم بررسی میشود که فقط باب مطالعه برای علاقه مندان باز شود.
کتاب خیلی خوبی بود و اگر ایزد منان یاری کند در سال 99 علاوه بر خواندن خود اخلاق نیکوماخوسی این کتاب را هم مجددا مرور خواهم کرد. از انتشارات خوب ترجمان بابت ترجمه این کتاب قدردانی میکنم
الآن دیدم اواخر مرداد خواندنش را شروع کرده م و 28 اسفند تمام کرده م. چقدر افتضاح آن هم برای متن فلسفی
        

0