خانه ی خاموش

خانه ی خاموش

خانه ی خاموش

اورهان پاموک و 1 نفر دیگر
3.0
6 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

4

این رمان داستان سفر اعضای یک خانواده را به شهر جنت حصار برای دیدن مادربزرگشان نقل می کند.خانه ی خاموش حکایت سه نسل است، داستان پیرزنی عبوس، گورزادی مهربان، مردی دلبسته ی تاریخ و گسسته از خانواده و جوانانی آرمانگرا و اسیر چنبر ملال، داستانی از سال های سیاه دهه ی هشتاد ترکیه و سال های التهاب، سال های یأس و نومیدی.این کتاب از 32 فصل تشکیل شده است، و هر فصل توسط یکی از کاراکترهای داستان نقل می شود. نام نقل کننده های داستان به ترتیب: رجب، بیوک خانم، حسن، فاروک و متین است. در عمارتی قدیمی در جنت حصار، پیرزن سالخورده ای به نام فاطیما انتظار بازدید سالانه? نوه هایش را می کشد: فاروک، تاریخ نگاری فاسد و شکست خورده؛ خواهر حساس و چپ گرای او به نام نیلگون و نوه? کوچکتر، متین که علاقه مند به زندگی مدرن است و رؤیای زندگی در آمریکا را در سر می پروراند. فاطما برای چندین دهه در این روستا زندگی کرده است: از زمانی که همسرش، دکتری جوان و آرمان گرا، برای کمک به ماهیگیران فقیر به این روستا آمد. حالا او مدت هاست که مریض است و خدمتکار باوفایش رجب، یک کوتوله و فرزند نامشروع دکتر، از او مراقبت می کند. فاطما و رجب خاطرات مشترک خوب و بد فراوانی را به یاد دارند. اما پسرعموی رجب، پسری که از مدرسه اخراج شده و تمایلات افراطی میهن پرستانه دارد، این خانواده را وارد جریانات و آشوب های فزاینده? سیاسی کشور می کند. رمان خانه? خاموش، رمانی مسحورکننده است که کشمکش بلندمدت ترکیه در مواجهه با مدرنیته را به زیبایی به تصویر کشیده است.

یادداشت‌های مرتبط به خانه ی خاموش

            چی بگم از چیزی که معلوم هست؟ چطور میتونم درباره‌ی چیزی حرف بزنم که با خوندنش میتونم به حالت درونیش پی برمب؟
چی بگم درباره ی خاندان «داروین اوغلو»؟

خاندانی که زیادی حقیقی بودن، زیادی واقعی بودن و زیادی آشنا بودن. خاندانی که طلسم شده بودند. طلسمی که از «صلاح‌الدین» و دایره‌المعارفش به جا موند و همه رو درگیر خودش کرد.
و شخصیت‌هایی که یکی یکی اومدند و یکی یکی رفتند و «فاطمه» رو تنها گذاشتند. «فاطمه»ای که به تنهایی مجکوم بود. کسی که یکی از عجیب‌ترین شخصی‌های داستان بود. مغرورترین آدم حتی دز 80سالگی. کسی که کوتاه نمیومد، قبول نمی‌کرد، باور نمی‌کرد. کسی که شاید زیادی به خودش معتقد بود.
در مقابل «فاطمه» بقیه‌ شخصیت‌ها قرار میگیرند.
شخصیت‌هایی که به وضعیت وحشتناک ترکیه اون زمان شبیه بودن. گیج!
!
شخصیت‌ها یا به یاد گذشته مینوشیدند، یا به یاد آینده‌ای که خودشون رو براش لایق نمیدونستند.
و ترسی
 که همه داشتند. ترس طرد شدن، ترس از دست دادن، باختن . مرگ!
ولی بلخره یکجا هست که تو تسلیم میشی. وچه تسلیمی بهتر از پایان  دردکشیدن؟