معرفی کتاب مصائب من در حباب استارتاپ اثر دنیل لاینز

مصائب من در حباب استارتاپ

مصائب من در حباب استارتاپ

4.1
17 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

14

شابک
9786226194372
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
1399/10/29

توضیحات

        این کتاب سفرنامه‌ی سیلیکون‌ولی است. با خواندن این کتاب قرار است از دریچه‌ی تجربه‌ی یکی از مسافران قبلی سیلیکون‌ولی به دنیای استارت‌آپ‌ها نگاه کنید. اگر چیزکی از سیلیکون‌ولی می‌دانید، قصه‌ی تازه‌ای در انتظارتان است که احتمالاً با شنیده‌هایتان فرق دارد. اگر اولین‌بار است که اسم استارت‌آپ را می‌شنوید، خودتان را برای سفری جذاب و آشنایی با سرزمینی جدید آماده کنید. اگر هم در فضای استارت‌آپی کار می‌کنید و زیروبم کار را می‌دانید، منظره‌ی تازه‌ای از سرزمینی آشنا در پیش دارید.
      

لیست‌های مرتبط به مصائب من در حباب استارتاپ

یادداشت‌ها

          کتاب درباره‌ی پشت‌صحنه‌ی اداره‌ی یک استارتاپ آمریکایی به نام هاب‌اسپات است و اینکه در پشت این ظاهر شاد و سرخوشی که معمول فضاهای استارتاپی است چه واقعیتی نهفته است.
من بیش از همه توجهم به شیوه‌ی سودآورشدن استارتاپ‌ها جلب می‌شد. فکر می‌کردم بعد از این‌همه بندبازی و شلنگ‌تخته‌انداختن مدیران شرکت -که در کتاب حسابی بهش پرداخته می‌شه-، وقتی سهام استارتاپ به بازار بورس عرضه می‌شه، سهام‌داران اصلی سهم‌شان را می‌فروشند و فلنگ را می‌بندند. اما گویا زندگی روی بند آن‌قدر استرس ندارد (یا آن آدم‌هایی که روی بند زندگی می‌کنند از جنس ما صاحبان اخلاق کارمندی نیستند) و سهام‌داران اصلی حتی بعد از عرضه‌ی اولیه همچنان به نمایش‌های خودشان برای سرپا-نگه‌داشتن شرکت ادامه می‌دهند. شرکت هاب‌اسپات، حتی بعد از اینکه این کتاب نحوه‌ی اداره‌ی عجیب‌وغریبش را با انتشارش در سال ۲۰۱۶ برملا می‌کنه، به رشد قیمتش ادامه می‌ده و از حدود یک‌میلیارد در هنگام عرضه‌ی اولیه به حدود ده‌میلیارد در سال‌های اخیرتر می‌رسه. 
یعنی مهم اینه که چطور ظاهر را همیشه و درهمه‌حال حفظ کنی. اینکه در واقعیت چه اتفاقی می‌افته و شرکت سودآور نباشه مهم نیست.
***
از وقتی در اسنپ کار می‌کنم، به شیوه‌ی قدیمی امتیازدهی‌ام فکر می‌کنم که چه سختگیرانه امتیاز پنج می‌دادم. الان دیگه دل سختگیری ندارم.
اما ترجمه واقعاً روان و خوانا و «فارسی» بود و امتیاز پنج برای ترجمه حقش است.
متن هم روان و جاذب است و از پشت‌پرده‌ی استارتاپ‌ها و واقعیت مخفی در پس خل‌مشنگی ظاهری آن‌ها اطلاعات خوبی ارائه می‌کند.
        

5

          خیلی وقت بود که به کتابی پنج ستاره نداده بودم و خیلی وقت بود که خوندن کتابی اینطور بهم نچسبیده بود و در حقیقت «جیگرم رو خنک نکرده بود». کتاب برای من مثل یک لیوان لیموناد با یخ خرد شده بود توی عصر یه روز تابستونی که از صبحش توی خیابون در رفت و آمد بودم. راستش اصلا انتظار نداشتم اینطور باشه. فکر می‌کردم مثل خیلی محتواهای دیگه که در مورد شرکت‌های استارت‌آپی و «فضای اکوسیستم» نوشته شده و می‌شه، درگیر تمجید کلیت این اتمسفر باشه و نهایتاً کمی نقدهای گزنده‌ی مثلاً جسورانه داشته باشه اما هر چی جلوتر رفتم بیشتر سورپرایز شدم. 
من شاید فقط چند سال از میانگین سنی آدم‌ها در شرکت‌های استارت‌آپی فاصله دارم و هنوز ۵۴ ساله نشدم و موهای جوگندمی ندارم اما تمام صحبت‌های نویسنده رو کلمه به کلمه درک می‌کردم. در مورد سرسپردگی آدم‌ها، در مورد ارزون بودنشون، در مورد این‌که نه‌تنها شرکت‌ها هیچ تعهدی به کارمنداشون ندارن (علیرغم این‌که انتظار دارن اون‌ها نه‌تنها متعهد، بلکه سرسپرده‌شون باشن) که ترجیح می‌دن یه مدت ازشون کار بکشن و زمانی که می‌بینن مهارت و تجربه داره به قیمت‌ کارمندهاشون اضافه می‌کنه، اون‌ها رو کنار بذارن یا درست‌تر بگم: فراری بدن! 
متأسفانه این فضا فقط هم محدود به استارت‌آپ‌ها یا شرکت‌های تک نیست. من در تجربه‌ی قبل از کار در حوزه تک هم با این مسأله مواجه بودم. احتمالاً هر جایی که از نیروی کار جوان و نسبتاً کم‌تجربه داره استفاده می‌کنه، می‌تونه با این حربه به راحتی از آدم‌ها بیگاری بکشه. همون برده‌داری مدرن که نویسنده هم توی کتاب یه جا ازش صحبت می‌کنه. یکی از چندین جایی از کتاب که برای من مثل همون قلپ لیموناد بود. 
خریدن کتاب‌های نشر اطراف برای من همیشه بدون ریسک بودن. میدونستم که احتمالاً از کلیت محتوا خوشم خواهد اومد. حالا اگر موضوع هم به بخشی از زندگیم مرتبط باشه و کتاب ترجمه‌ی روان و درخشانی هم داشته باشه (همون‌طوری که در مورد این کتاب بود)، چه بهتر!
خوندن کتاب رو به هر کسی که به نحوی توی شرکتی با جمعیت بیشتر از ۵۰، ۶۰ نفر و با نیروهای اغلب کم سن‌ و سال کار کرده/می‌کنه یا کسایی که توی شرکت‌های حوزه تک فعالن به‌شدت پیشنهاد می‌کنم. این اتفاقیه که در حین و بعد از خوندن کتاب براتون می‌افته:
چند روزی زیر لب می‌خندید و هی می‌گید عههههه، پس سیلیکون ولی هم این‌طوریه! ولی بعدش ذره ذره غم فرا می‌گیره‌تون و فکر می‌کنید که چه چیزهایی هست که دوست نداشتید ازش خبر داشته باشید. یا شاید هم خوبه که خبر داشته باشید، اما کار چندانی راجع بهش از دست‌تون/مون برنمیاد. مثل خیلی خیلی خیلی چیزهای دیگه نمی‌دونم دونستنش بهتره یا ندونستنش.
        

0

          دنیل لاینز روزنامه نگار کهنه کار بخش فناوری نشریه نیوزویک است و زندگی خوب و آرامی دارد تا اینکه صبح یک روز معمولی، تماسی تلفنی خبر از بیکاری اش می دهد. این پایان غم انگیز برای لاینز 51 ساله شروع سفری به دنیای استارتاپ ها و به طور خاص استارتاپ #هاب_اسپات است. 
هاب اسپات استارتاپی در حوزه بازاریابی است که بسیاری از فعالان این حوزه آن را با بازاریابی درونگرا و مقالات مفیدش در این حوزه می شناسند.
لاینز در حدود یکسال کار برای هاب اسپات، فرهنگ و رفتار های سازمانی آن را با نگاهی موشکافانه مورد کند و کاو قرار می دهد و خاطرات خود را با جزئیات برای خواننده شرح می دهد.
مهم‌ترین نکته ای که خواننده با آن مواجه می شود، رویکرد فرقه‌گونه‌ی مدیران و کارکنان است. استارتاپ ها زبان، پوشش و رفتار خاصی دارند که در شرکت های معمولی وجود ندارد. به علاوه رهبر فرقه تقدس خاصی دارد.
کم تجربگی و سن کم کارکنان که بسیاری از آنها اولین تجربه کاریشان را سپری می کنند باعث می شود تا با پاداش های ظاهری از بسیاری از حقوق واقعی کاری صرف نظر کنند و بسیار هم راضی باشند. تبعیض نژادی، تبعیض سنی و عدم شفافیت هم از دیگر نکاتی است که نویسنده به آن اشاره می کند.
در بخش های زیادی از کتاب نویسنده با بررسی دنیای استارتاپ های سیلیکون ولی به این یافته اشاره می کند که غالب شرکت‌های استارتاپی نه تنها سودده نیستند که ضررده هم هستند، اما با هیاهو و جوسازی، ارزش سهامشان در بازار بورس را به طور غیرواقعی بالا می‌برند و در واقع حباب درست می‌کنند. درنتیجه بنیانگذاران و سرمایه‌گذاران اصلی پول بسیار خوبی به جیب میزنند.
کتاب از چند جنبه بسیار اهمیت دارد؛ اول نثر روان و داستانی و کشش آن، به اضافه قلم فوق العاده نویسنده و طنز بی نظیری که باعث می شود نتوانید آن را زمین بگذارید؛ و دوم نگاه متفاوت و نقادانه به دنیای استارتاپ ها که برای علاقه مندان به این حوزه جذاب خواهد بود.
در کنار همه اینها نباید از ترجمه عالی و روان آقای سعید قدوسی نژاد و چاپ خوب نشر اطراف هم غافل شد که خواندن کتاب را بسیار دلچسب تر کرده بود.


بخش هایی از کتاب

اوضاع مسخره ای است و همه چیز کمی مصنوعی به نظر می رسد، انگار همه سخت در تلاش اند به خودشان بقبولانند کارشان باحال است و بهشان خوش می گذرد. 

واردشان کن، شیره جانشان را بکش، پرت شان کن بیرون، آدم جدید بیاور. مدل کار همین است.

برای کسانی کار  می کنم که صندوق ورودی ایمیل شما را با ایمیل های جفنگ پر می کنند، معادل آنلاین بازاریاب های تلفنی مزاحمی که سر شام زنگ میزنند تا به شما پنجره های تازه یا پنل خورشیدی پشت بامی بفروشند.

وارد شدن به اینجا حسی شبیه پا گذاشتن به جزیره ی دور افتاده ای دارد که چند نفر سال ها در آن زندگی کرده اند. در تنهایی برای خودشان قوانین و آداب و رسوم و آیین و زبانی ایجاد کرده اند و حتی تا حدودی دنیای دیگری برای خودشان ساخته اند.

در کار جدید، کارفرما ها می توانند از کارکنان انتظار وفاداری داشته باشند؛ اما هیچ لزومی ندارد به کارکنانشان وفادار باشند.

این است کار جدید اما خوب که نگاه کنید می بینید چیزی جز نسخه تازه ای از داستانی کهنه نیست، همان قصه استثمار نیروی کار توسط سرمایه. فرقش این است که این بار لبخند پت و پهنی هم روی صورت استثمارگر نشسته.
        

3