سخن گفتن چون پیمودن راهی است گاه هموار و نرم و دلپذیر و دلخواه، و گاه ناهموار و توان‌فرسا با پیچ و خم های نفس گیر و تاب ربا. در این میان، مرکب سخن پیوسته می تازد و گردنه ها و گریوه ها را یکی پس از دیگری پس پشت می نهد، اما زمانی می رسد که مرکب، نفس می برد و زانوانش سست و ناتوان می شود. اینجاست که  مرکبی تازه نفس می تواند سخن گوینده را در ادامه جاده سخن مدد و یاری رساند. این مرکب تازه نفس که با شتابی صاعقه وار، در چشم زدنی، سوار خود را مسافتی دراز می پیماید، همانا ضرب المثل است که در مضمونی والا و ارجمند را بر بال کبوتران واژگان می نشاند و بر دل و جان ما فرود می آرد.


 کتاب «مثل ها و قصه هایشان» کتابی است خواندنی و شیرین در زمینه داستان ضرب المثل ها. این کتاب در ۱۲ جلد به چاپ رسیده است، به شمارگان۱۲ ماه سال. در هر جلد آن نیز به شمارگان روزهای آن ماه، داستانهایی درباره ضرب المثل ها از آثار گذشتگان بازنویسی شده است؛ یعنی در ۱۲ جلد این کتاب، شما با ۳۶۵ ضرب المثل و داستان آن به زبانی ساده و شیرین آشنا می شوید. 

هر کدام از داستانهای ضرب المثل ها در حدود  چهار تا شش صفحه همراه با تصویرگری است. این کتاب نوشته مصطفی رحماندوست و ناشر آن «کتابهای مهتاب؛ واحد کودک و نوجوان محراب قلم» است که چاپ نهم آن را در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسانده است. برای نمونه، در جلد ششم کتاب با عنوان «قصه های شهریور»، با این ضرب المثل ها و داستانهای آنها آشنا می شوید:

«هر چه می گویم نر است، می گوید بدوش»؛
«شتر را با نمد داغ می کنند»؛
«چه کشکی، چه پشمی»؛
«دوستی دوستی می کند پوستی»؛
«زور من وقت غربیل کردن معلوم می شود»؛
«اگر رستم از دست این تیرزن / من و کنج ویرانه پیرزن»؛
«تو نیکی می کن و در دجله انداز»؛
«دم روباه از زرنگی به دام می افتد»؛
«کور نرود به بازار/ کر نرود به دیدار».

در پی، نمونه ای از نثر کتاب تقدیم شما می شود:

«شتر را با نمد داغ می کنند»

یکی بود. یکی نبود. مردی بود که شتری داشت و با شترش بارهای دیگران را به جایی که می خواستند، می برد. هم کار شتر زیاد و سنگین بود، هم کار صاحب شتر. صبح تا عصر، پا به پای هم کار می کردند تا روزگارشان بچرخد. صاحب شتر دلش نمی خواست بار زیادی بر پشت شترش بگذارد، چون می دانست که تحمل شترش خیلی زیاد نیست، اما این را هم می دانست که یک شتر بیشتر ندارد و فقط با کمک او و بارکشی با او می تواند نان بخور و نمیری به دست آورد.
یک روز صاحب شتر میوه‌های باغ یک نفر را بار شترش کرد تا به بازار میوه فروشان برساند. در آنجا قرار بود مدتی منتظر بماند تا صاحب میوه ها برسد و اجرتش را بدهد. وقتی صاحب شتر بار میوه را از پشت شترش برداشت... .

ادامه این داستان زیبا را در کتاب «قصه ها و مثل هایشان» می توانید بخوانید.

آدرس کانال من در ایتا:
@joreeha1
          

            سی و یک داستان از ضرب المثل های شنیده و ناشنیده مان که دانستن و تعریفش برای دیگران شیرینی خاصی به هراه دارد، به خصوص برای کودکان.
و البته جایی هم خواندم که چنین کتاب های برای کودکان لازم است، اما نه فایده اش در ذهنم مانده و نه منبع صحبتم.
ما صوتی این کتاب را گوش می دهیم و دوستش داریم.

https://taaghche.com/audiobook/75671