بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دختر خوب

دختر خوب

دختر خوب

ماری کوبیکا و 2 نفر دیگر
3.9
14 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

32

خواهم خواند

3

این کتاب به عنوان اولین اثر نویسنده، قطاری از حوادث پیچیده و هیجان انگیز است. طرفداران کتاب «دختر گمشده» به همان میزان از خواندن این کتاب لذت خواهند برد. لیزا گاردنر (پرفروش ترین نویسنده نیویورک تایمز) کوبیکا در اولین اثر قدرتمند ظاهر شده است...این کتاب با «دختر گمشده» قابل مقایسه است. نشریه پابلیشرز ویکلی میا دنت، ناراخت از منتفی شدن قرار ملاقات، به تنهایی پشت میزی در کافه نشسته و در افکارش غرق شده است. غریبه ای جذاب و اسرارآمیز به او ملحق می شود و میا دعوت او را برای قدم زدن می پذیرد... «دختر خوب» اولین رمان ماری کوبیکا، فضایی تعلیق آمیز و معمایی دارد و ما را به درون خانواده ای خوشبخت می برد تا نشان دهد همه چیز همیشه آن طور که به نظر می رسد نیست... . ...در چند روز گذشته او را همه جا تعقیب کرده ام. می دانم از کجا خرید می کند، کجا کار می کند. نمی دانم چشمانش چه رنگی است، یا وقتی می ترسد چه شکلی می شود؛ ولی به زودی خواهم فهمید... . (از متن کتاب)

یادداشت‌های مرتبط به دختر خوب

            تصمیم داشتم درباره‌ی تمام کتاب‌هایی که دوست‌شان دارم، در حد چند جمله هم که شده (بدون توجه به استانداردهای یادداشت نویسی!)، یک یادداشت در برنامه‌ی بهخوان بنویسم.
خواندنِ "دختر خوب"ِ ماری کوبیکا را که تمام کردم حس عجیبی داشتم؛ دوستش داشتم، اما رمانِ بقول معروف تاپ لولی نبود که بخواهم به کسی معرفی‌اش کنم و ایرادات بدی داشت!
داستانِ دختر خوب درباره‌ی "میا دنت" است؛ دختر قاضیِ معروف، جیمز دنت، که ناپدید شده است. کاراگاهی به نام گیب مامور رسیدگی به پرونده است. هرچقدر گیب و اِوا (مادرِ میا) به آب و آتش می‌زنند، قاضی بیخیال است! او معتقد است میا یک گوشه‌ای مشغول بی‌بند و باری‌ست. اما این‌طور نیست. میا دختر خوبی‌ست!
او ربوده شده است.
مشخص است که با چه رمانی سر و کار داریم؛ یک تریلر پلیسی- جنایی مثل خیلی دیگر از هم‌نوعانش.
اما ایرادات آن کجاست؟ زیادی کش می‌آید. آنقدری که توی بعضی از صفحات فکر می‌کنی نکند نویسنده قلمش را داده دست یکی از کارگردانان سریال‌های تلویزیون خودمان و گفته: "بهش آب ببند تا من از دست به آب برگردم!"
حقیقتاً می‌شد زودتر جمع‌ش کرد.
مورد بعدی.
داستان سه راوی دارد:
گیب
کالین (رباینده)
اِوا
و راوی‌ها در دو بازه‌ی زمانیِ "قبل" و "بعد" داستان را روایت می‌کنند. (منظور قبل و بعد از ناپدید شدن میاست)
در صفحات پایانی یک راوی جدید به داستان اضافه می‌شود؛ میا!
و کتاب با صحبت‌های میا به پایان می‌رسد.
صحبت‌هایی که هم نقطه‌ی اوج داستان است، هم نقطه‌ی قوت، هم پایان‌بندی را متفاوت می‌کند و هم...
متاسفانه برای خواننده‌ی تیزبین یک ضدحال بزرگ دارد. آن هم این که منطق رفتاری شخصیت میا را زیر سوال می‌برد.
دوست ندارم و نمی‌خواهم داستان را برای شمایی که نخواندید افشا (یا به قول باکلاس‌ترها، اسپویل) کنم، اما بعد از شنیدن ماجرا از زبان میا، احتمالاً از او می‌پرسید: چرا؟
و این چرا حسابی ضدحال می‌زند!
خب، اول حرف‌هایت گفتی دوستش دارم و بعد این همه نطق کردی که بگویی آخرش ضد حال می‌زند؟ اگر ضد حال می‌زند چرا دوستش داری؟
راستش توضیح قانع کننده‌ای ندارم! چون دوست داشتنی بود... همین!