قصه های ادواردو: قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام زمان شد

قصه های ادواردو: قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام زمان شد

قصه های ادواردو: قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام زمان شد

محسن نعماء و 1 نفر دیگر
4.4
21 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

48

خواهم خواند

7

ناشر
جمال
شابک
9789642022328
تعداد صفحات
152
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب قصه های ادواردو: قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام زمان شد، نویسنده محسن نعماء.

لیست‌های مرتبط به قصه های ادواردو: قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام زمان شد

یادداشت‌ها

Danesh

Danesh

1403/9/1

          درود

   کتاب به زبان ساده و قصه طور نوشته شده

آنهایی که دم از اسلام و انقلاب می‌زنند اما بخاطر کم و کاستی ها و مشکلات جامعه بعد از انقلاب سرخ می‌شوند ، غر میزنند، ناامید می‌شوند و ناامید میکنند، بخوانند. 

این هم نمونه خارجی. اسلام حقیقی اگر در قلب کسی آمد، (که البته همینجوری نمی‌آید، توجه و مراقبه و مقدمات میخواهد) ، فرد دیگر مانعی نمی‌بیند... غر نمی‌زند. ناامید نمی‌کند ناامید نمی شود...

امام زمان فقط مخصوص جمعه ها و دعای ندبه و عهد بعد از نماز صبح و ... نیست...

امام زمان مالِ کسی نیست! امام زمان صادراتی نیست!! تفکر دعای برای فرجش هم. نمی‌شود به زور کسی را امام زمانی کرد.

صاحب ثروتی آنچنانی باشی، مادرت شاهزاده باشد، در کل ایتالیا صاحب نام باشی و ... و...
درآمد سالانه ات سه برابر درآمد نفتی ایران باشد و... کم نیست اینها! اما کم است... اگر بی هدف زندگی کنی و بی هدف بمیری، بی عشق زندگی کنی بی عشق بمیری ده برابر اینها داشته باشی کم است

در آخر هم غریب ادامه بدهی... و غریب کشته شوی... مثل پیشوایت...   بی غسل و کفن و به آیینی دیگر  در دهکده ای دور افتاده به خاک سپرده شوی...💔

♡مهدی آنیلی زنده ست و با مسیح و مهدی رجعت میکند♡
🌻سلام علی آل یاسین🌻
        

22

          مادرِ ادواردو یهودی و پدرش مسیحی بود. تو پولدارترین خانواده‌ی ایتالیا متولد شد و از همون اول هرچی می‌خواست داشت؛ مخصوصاً قلب حقیقت‌طلب و ذهن کنجکاو. این شد که به فکرش رسید: من کی‌ام؟ اینجا چیکار می‌کنم؟ دین چیه؟ کی همه‌ی اینا رو آفریده؟و اینطوری شد که رشته‌ی دین شناسی رو انتخاب کرد؛ هندوییسم، بودیسم، مسیحیت، یهودیت... درباره‌ی همه‌شون تحقیق و مطالعه کرد و با خودش گفت: نه، کافی نیست. یه چیزی اشتباهه. 
یه روز اتفاقی (کلمه‌ای که برای جهان هستی بی‌معنا بنظر می‌رسه!) تو کتابخونه‌ی دانشگاه، چشمش به قرآن خورد و این شروعِ داستانِ مسلمان شدن ادواردو بود.

به‌عنوان کتاب نوجوان برای خواهرم گرفتم و خودمم از نثر ساده و روان و لحن دوستانه‌ش لذت بردم. درباره‌ی آقای ادواردو آنیلی (یا شاید باید بگم مهدی آنیلی؟!) اطلاعاتم پراکنده بود و کتاب یه دید جامع و کلی بهم داد. نسبت به شخصیت و زندگی‌شون خیلی کنجکاو شدم و قطعا بازم کتاب‌های مرتبط با ایشونو خواهم خوند.


 مهم‌ترین چیزی که توجهم رو جلب کرد، تحت تاثیر قرار نگرفتن ایشون از محیط اطراف و حرفای بی پایه و اساس اطرافیان بود. ایشون سوالی که براشون پیش میومد رو رها نمی‌کردن و یا با حرفای بقیه به خودشون نمی‌قبولوندن که لابد همینطوره! دنبالش می‌رفتن و تا تهش هم رفتن.

خدای بزرگ! بعد از خوندن این کتاب، تنها درخواستی که به ذهنم رسید ازت داشته باشم این بود: قلب و ذهن من رو قفل نزن! اجازه بده برم دنبالش و مثل گذشته، بارها غرق بشم اما با کمک تو از باتلاقِ پوچی و خودِ تقلبی بودنم بیرون بیام! آمین.
        

8