سودای کولی وار
حقیقت را می دانم، حقیقت های دیگر را فراموش کن نه به جنگی نیاز است نه به جدالی نگاه کن، غروب سر رسیده است چیزی به شب نمانده. برای چه می جنگیم، شاعران، عاشقان، حاکمان، باد دیگر آرام گرفته است، زمین نم دار است از شبنم توفان ستاره ها رو به آرامی است دیری نمی رسد، پلک بر هم می گذاریم در زیر خاک مایی که بر روی آن خواب را برای همدیگر حرام کرده ایم.
یادداشتهای مرتبط به سودای کولی وار