معرفی کتاب مخمصه اثر نیما کهندانی

در حال خواندن
0
خواندهام
12
خواهم خواند
4
توضیحات
باد سرد از وزیدن افتاد و اثری جز بلورهای کوچک یخ که به پوست فرامرزخان چسبیده بودند، باقی نگذاشت.یک جفت چشم سرخ جلو و جلوتر می آمدند و بعد پیکری افراشته و دوبرابر بلندتر از فرامرزخان، از میان تاریکی پدیدار شد، هیبتی یکپارچه تاریک که ردایی تیره بر خود داشت و این ردا تجسمی به او بخشیده بود، تجسمی که بی شباهت به پیکر انسان ها نبود. فرامرزخان جز آن ردا و تاریکی و چشمان سرخ چیزی نمی دید. آنگاه ناگهان از زیر ردا جسمی شبیه دست بیرون آمد، پنج انگشت دراز و خمیده، به سرخی آن یک جفت چشم و ناخن هایی تیز که هر کدام به خنجری می مانست. دست جلو آمد و بر شانه ی فرامرزخان جای گرفت...
لیستهای مرتبط به مخمصه
یادداشتها
1403/1/4
0