رکسانا
با پسر عموم تو ماشین من نشسته بودیم و داشتیم تو یه بزرگراه خیلی شلوغ حرکت میکردیم.من رانندگی میکردم و مانی م کنارم نشسته بود و تکیه ش رو داده بود به شیشه بغل و همونجور که آروم آروم جلو با همدیگه حرف میزدیم.
پستهای مرتبط به رکسانا
یادداشتهای مرتبط به رکسانا