سیل و سردار: خاطرات شفاهی حضور حاج قاسم سلیمانی در سیل خوزستان

سیل و سردار: خاطرات شفاهی حضور حاج قاسم سلیمانی در سیل خوزستان

سیل و سردار: خاطرات شفاهی حضور حاج قاسم سلیمانی در سیل خوزستان

4.8
5 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

0

کتاب سیل و سردار: خاطرات شفاهی حضور حاج قاسم سلیمانی در سیل خوزستان، محقق جعفر الهایی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سیل و سردار: خاطرات شفاهی حضور حاج قاسم سلیمانی در سیل خوزستان

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 74

بسم الله ♨️ جای سرباز، سربازخانه است! 💠 از عصر مشغول گشت زنی بودیم. ساعت ۳ نیمه شب، وقت شام خوردن شده بود. بعد از شام، ابومهدی بنای رفتن کرد. قرار بود، برود بصره و برگردد. هرچقدر من و حاج قاسم اصرار به ماندن کردیم، او اصرار به رفتن کرد. گفتم: «ساعت ۳ شبه، از ساعت ۷ صبح سرپایی، این ور و آن ور رفتیم، حالا هم شام خوردیم، ممکنه خوابت ببره. حالا بخواب صبح برو!» اصرا ما نتیجه نداشت. حاج قاسم گفت: «می خوای همراهت تا سر مرز بیام؟» من هم که دیدم فرمانده بزرگی مثل حاج قاسم، این طور متواضعانه حرف می زد، گفتم: «خب من هم میام. بالاخره ابومهدی برای استان ما اومده و این همه ازخودگذشتگی کرده.» حالا هرچه از ما اصرار، از ابومهدی انکار تا زمانی که دیگر قانع شدیم و رفت. من ماندم و حاج قاسم. گفتم: «حاجی میخوای چی کار کنی؟» حاج قاسم گفت: «برم یک سربازخانه ای پیدا کنم بخوابم تا صبح.» خانه ی استاندار خالی بود. گفتم: «وی آی پی خانه ی استاندار هست. همین جا بخواب! فردا هم همین جا به کارت می رسی.» لبخند زد و گفت: «اینجا؟ این جا مال مقاماته، مال بزرگانه. ما سرباز هستیم، سرباز اینجا بخوابه که بد عادت میشه، سربازخانه ای چیزی پیدا می کنیم، همون جا دراز می کشیم می خوابیم.» آن شب رفت در کنار سربازانش خوابید و فردا صبح دوباره آمد برای کار. 🔖 نقل خاطره از استاندار وقت خوزستان

لیست‌های مرتبط به سیل و سردار: خاطرات شفاهی حضور حاج قاسم سلیمانی در سیل خوزستان