ما و مدرنیتما و مدرنیتداریوش آشوری2.33 نفر |1 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام2خواهم خواند2توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب ما و مدرنیت، نویسنده داریوش آشوری.لیستهای مرتبط به ما و مدرنیتسجادکتابهای برتر جامعهشناسی10 کتاب#همایش_انجمن_جامعهشناسی_۱۴۰۲ #همایش-انجمن-جامعهشناسی-۱۴۰۲01یادداشتهای مرتبط به ما و مدرنیتاحسان1401/05/02 ما و مدرنیت مجموعه ای است از مقالات داریوش آشوری پیرامون مسئله بحران هویت ایرانیان پس از مواجهه با تمدن مدرن. خلاصه بیشتر مقالات این سخن است که ما در ابتدا در سنت خود بی خبر از دیگران به سر می بردیم و در این بی خبری خوش بودیم تا اینکه با تمدن مدرن مواجه شدیم که ما را از آن فضا به زور خارج کرد زیرا برای حفظ بقا هم که شده مجبور شدیم از دریچه نگاه آنها به خودمان و هرچیز دیگر بنگریم ولی راه رفتن خودمان یادمان رفت ازآن طرف راه رفتن آن ها را هم درست نیاموختیم و شدیم جهان سوم. جهان سوم هم یعنی عقب مانده ای که می دود بلکه برسد، یعنی ناموزون و نامتوازن، یعنی عقده حقارت نسبت به آن دیگری. اما آشوری این ها را از سر نفرت از غرب و عشق به سنت نمی گوید اتفاقاً او ریشه تمام بد و بیراه گفتن به تمدن مدرن را در همین عقده حقارت می بیند. او معتقد است ما هر چه بودیم الآن دیگر نه مثل نیاکانمان هستیم و نه می توانیم باشیم چه عاشق غرب باشیم چه متنفر همگی در یک معنای کلی(ولو نه به نحو تمام و کمال) مدرن ایم و گریز و گزیری هم از این مسیر نداریم، پس چه بهتر آگاهانه این مسیر را طی کنیم. آشوری ویژگی متمایز تمدن مدرن از دیگر انواع تمدن های بشری را در عالم گیری آن می داند که آن نیز ریشه دارد در اشتهای بی حد و حصرش برای شناختن، شناخت هر چیزی، از طبیعت تا انسان از زمین تا آسمان، تا جایی که بتواند تلاش می کند تا بشناسد، شناختنی که هدفش تسلط است، همانطور که بیکن گفت knowledge is power. برخلاف ما که در یک استغنای عارفانه به سر می بردیم و با طعنه می گفتیم «سخن از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو؛ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را»، او سر رشته این خصوصیات تمدن مدرن را در عقلانیت یونانی دنبال می کند و معتقد است ما هنوز آن را درک نکرده ایم و با آن نزیسته ایم. در انتهای کتاب هم یک مقاله به فردید اختصاص دارد که در آن آشوری به قدر معتنابهی او را مورد عنایت قرار می دهد و حسابی از خجالت فردید و فردیدیان در می آید. 017