بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

احسان

@Ehsanphnt

124 دنبال شده

85 دنبال کننده

                      دانشجوی فلسفۀ دین
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                این کتاب تلاشی است برای دسته بندی سبک ها یا جریان های موسیقی ایران از اواخر دوره قاجار تا به امروز. مطالعۀ آن برای علاقمندان به شناخت عمومی تاریخ موسیقی ایران مفید است.
کریمی در تعریف مفاهیمی چون سبک موسیقی و موسیقی مردم پسند به اثر ساسان فاطمی "پیدایش موسیقی مردم پسند در ایران"  تکیه کرده و با لحاظ چند مؤلفه سبک شناسی، موسیقی صد و چند سال اخیر را در حدود 27 جریان ریز و درشت دسته بندی کرده است.
منظور از مؤلفه های سبک شناسی آن دسته از ویژگی های آثار موسیقی است که گروهی از آنها را از گروهی دیگر در ذهن مردم و اهل فن جدا کرده است، یا می‌توان به عنوان وجه تمایز برخی آثار از برخی دیگر پیشنهاد کرد.
نویسنده در فصل آخر 15 مؤلفه را معرفی می‌کند اما به نظر می‌توان تنها 7 مورد از آن ها را واقعاً مؤلفه سبک شناسی دانست، مواردی همچون: سازبندی، ویژگی های موسیقایی، سبک شعری، گونه ادبی و گرایش زبانی، محتوا، نقش آواز و مسائل فرهنگی.

در ادامه برخی جریان های معرفی شده را همراه با چند مثال آشنا بیان می‌کنم:
1)تصانیف قاجاری: امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام، شاه من ماه من، از خون جوانان وطن، بهار دلکش، ز من نگارم و ...
2)تخت حوضی: یکی یه پول خروس، ماشین مشدی ممدلی، حمومی آی حمومی، بابا کرم و ...
3)آهنگ فارسی: ترانه های اجرا شده در فیلم_فارسی ها
4)کوچه بازاری: خوش رکاب (هیشکی ندیدم تو نخت نباشه)، پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت، غروب پاییزه، من یه پرنده‌‎م آرزو دارم و ...
5)جاز:(که به اشتباه در بین مردم جاز نامیده شده و در واقع نوعی پاپ است)؛ بیشتر آثار ویگن، مرا ببوس، زمستون، بردی از یادم، بارون بارونه، جان مریم و ...
6)گلها: آثار اجرا شده در مجموعه برنامه‌های گلها، تصنیف های شاخص آن مانند کاروان، بهار دلنشین، رسوای زمانه، طاقتم ده، تو ای پری کجایی و ... ، همچنین چهره های شاخص آن: آهنگسازان و نوازندگان: ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، روح الله خالقی، جواد معروفی، همایون خرم، علی تجویدی، پرویز یاحقی، حبیب الله بدیعی؛ خوانندگان: غلامحسین بنان، عبدالوهاب شهیدی، گلپا، دلکش، مرضیه، الهه، حمیرا و ترانه سرایان: رهی معیری، معینی کرمانشاهی، بیژن ترقی و ...
7)جریان حفظ و اشاعه: نام این جریان برگرفته از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی است که در دهه چهل توسط داریوش صفوت شکل گرفت و اساتیدی همچون نورعلی برومند، عبدالله دوامی، محمود کریمی و ... با آن همکاری کردند، تفکر حاکم بر این مجموعه پرورش هنرجویان بر اساس شناخت موسیقی اصیل ایران بود ایشان جریان موسیقی گلها و پاپ سنتی را انحراف از موسیقی اصیل ایرانی می‎دانستند و سعی می‌کردند آثاری با معیارهای مورد قبول خود ارائه دهند. (نوعی بازگشت به سنت موسیقی اواخر قاجار در ملودی پردازی، شیوه اجرا، سازبندی و شعر البته به همراه برخی نوآوری ها)
از جمله شاگردان بنام این مرکز می‌توان به محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، فاطمه واعظی(پریسا)، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، داریوش طلایی و جلال ذوالفنون اشاره کرد.
تقریباً اکثر آثار محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی در این سبک قرار می‎گیرند.
8)پاپ ایرانی یا پاپ سنتی: سوغاتی، گل اومد بهار اومد، چرا رفتی چرا من بی قرارم(همایون شجریان)، صیاد(افتخاری)، شد خزان، به سوی تو، الهه ناز، گلنار، برف پیری و ...
        
                کتاب الهیات ادیان از منظر مسیحیت: رنگین‌کمان ایمان‌ها  تدوین نوشتاری جان هیک از انتقادات مطرح شده در سخنرانی‌های آبورن در مدرسه علمیه اتحادیه واقع در نیویورک در سال 1994 درباره ایده کثرت‌گروی دینی(Religious Pluralism) است. این کتاب در 6 فصل تدوین شده است، فصل اول به تشریح ایده کثرت‌گروی دینی می‌پردازد، فصل‌های دوم و سوم درباره انتقادات فلسفی است، فصل‌های چهارم و پنجم درباره انتقادات کلامی از هیک و همچنین انتقادات هیک از کلام مسیحیت است و در فصل ششم به امکان تغییر کثرت‌گروانه در مسیحیت و همچنین چند پیش‌بینی درباره آینده ادیان در جهان تا سال 2056 (60 سال بعد از نگارش کتاب) اشاره می‌کند.

استدلال کثرت گروی دینی هیک را می توان به شرح زیر صورت‌بندی کرد:
1.	مقدمه اول: در دوران ما آشنایی با ادیان بیشتر شده است. ما در زندگی روزمره با پیروان ادیان دیگر مواجه می‌شویم و می‌یابیم که ایشان در اخلاق، معنویت و عقلانیت تفاوت چندانی با ما ندارند به طوری که می‌توان گفت کمابیش با هم برابریم. همچنین با مطالعه الهیات و متون مقدس ادیان دیگر که به راحتی در دسترس است این نگاه تقویت می‌شود. از طرفی در یک نگاه تاریخی تمام ادیان و تمدن‌هایی که بر پایه آن‌ها بناشده بدی‌ها و خوبی‌هایی دارند به طوری‌که نمی‌توان یکی را بر دیگری برتری داد. به خصوص که معیار دقیقی برای این کار در دست نیست. 
2.	مقدمه دوم: ادیان دائرۀ‌المعارف‌های هستی‌شناسی نیستند بلکه آن‌ها در وهله اول بیان‌گر راه رستگاری و نجات اند. و برای این کار سعی دارند انسان‌ها را با امر غایی یا حق  مرتبط کنند تا ایشان از خودمحوری به حق‌محوري تحول یابند.
3.	مقدمه سوم: ملاک رستگاری و نجات‌بخشی دین در میزان ثمرات اخلاقی و معنوی آن است.
4.	مقدمه چهارم: در ارتباط با نجات‌بخشی ادیان غیرمسیحی منطقاً سه رویکرد قابل فرض است: انحصارگروی: فقط مسیحیان رستگار خواهند شد، شمول‌گروی: غیرمسیحیان نیز امکان رستگاری دارند، اما فقط از طریق شرایطی که بسته به دین مسیحیت است. و کثرت‌گروی: هر دینی که موجب تغییر از خودمحوری  به حق‌محوری  شود نجات‌بخش خواهد بود.
5.	مقدمه پنجم: با توجه به مقدمه اول تا سوم و همچنین این نکته که نجات‌بخش نبودن ادیانِ دیگر، قابل اثبات نیست انحصارگروی و شمول‌گروی مواضع معقولی نیستند.
6.	نتیجه: کثرت‌‌گروی در نجات از لحاظ استنتاج بهترین تبیین(abduction)، بهترین موضع در برابر تنوع ادیان است.

دست آخر اشاره به پیش بینی‌های جان هیک برای آینده ادیان به خصوص مسیحیت در سال 2056 (1435) خالی از لطف نیست:
1.	کثرت‌گروی دینی در جهان گسترش خواهد یافت.
2.	بنیادگرایان مسیحی یا اوانجلیست‌ها احتمالاً کلیسای مستقل خود را تشکیل خواهند داد.
3.	اسلام و مسیحیت بزرگترین ادیان جهان خواهند بود.
4.	گرایش به دین در میان مردم دنیا همچنان وجود خواهد داشت.
5.	کلیساها به هم نزدیک‌تر شده و برخی با هم ادغام خواهند شد.
6.	کلیسای کاتولیک امکان اسقف شدن زن‌ها را تأیید خواهد کرد و شاید یک زن به مقام پاپی برسد.
7.	روابط بین ادیان به طور کلی خوب و مبتنی بر پذیرش متقابل خواهد بود.
8.	ادیان بیش از پیش برای اهداف عام انسانی و تحقق عدالت اجتماعی در جهان با یکدیگر همکاری خواهند کرد.
        
                ایده اصلی کتاب جمع بین فیزیکالیسم و مسیحیت است. نویسنده در فصل اول سعی می‌کند نشان دهد فیزیکالیسم با کتاب مقدس تعارض ندارد و آموزه دوگانه‌انگاری نفس و بدن (body-soul dualism) تحت تأثیر اندیشه‌های یونانی به سنت مسیحی-یهودی وارد شده است.

در فصل دوم تحولاتی که پیشرفت‌های علمی از قرن هفدهم تا به امروز در تلقی ما از سرشت انسان پدید آورده است اشاره می‌کند. این که رفته رفته تلقی فیزیکالیستی بیش از پیش تأیید می‌شود.

در فصل سوم مشکل اصلی فیزیکالیسم یعنی تقلیل‌گرایی(reductionism) را مطرح می‌کند و سعی می‌کند نشان دهد که می‌توان فیزیکالیسم را از تقلیل‌گرایی نجات داد. مورفی کلید حل مشکل را توجه به نوخاسته‌گرایی(emergentism) و علیت از بالا (downward causation) در تبیین فیزیکالیسم غیرتقلیلی(non-reductive physicalism) می‌داند.

در فصل سوم به پنج چالش فیزیکالیسم یعنی اثبات‌ناپذیری فیزیکالیسم، ارتباط انسان فیزیکی با خدا و بالعکس، وجه تمایز انسان با حیوانات و مسئله ملاک هویت شخصی می‌پردازد و سعی می‌کند از فیزیکالیسم در برابر آن‌ها دفاع کند و پاسخی از منظر فیزیکالیسم به آن‌ها بدهد.

در کل موضوع کتاب قابل توجه است اما به نظرم فیزیکالیسم غیرتقلیلی و به خصوص مفهوم علیت نزولی یا عیلت از بالا با دقت تشریح نمی‌شود. از این جهت رجوع به منابع دیگر لازم است. کتاب دیگری با عنوان «Downward Causation and the Neurobiology of Free Wil» به ویراستاری مؤلف وجود دارد که می‌تواند راهگشا باشد این کتاب متشکل از 16 مقاله از افراد مختلف است که به بررسی فیزیکالیسم غیرتقلیلی، مفهوم علیت از بالا و ارتباط آن با آگاهی، اراده و یافته‌های عصب شناختی پرداخته اند.
        
                کتاب اختلاف نظر دینی به طور خاص به دنبال پاسخ به این پرسش است که در برابر اختلاف نظرهای دینی رویکرد موجه معرفتی چیست؟

نویسنده در فصل اول به تشریح مسئله اختلاف نظر در معرفت‌شناسی می‌پردازد. پرسش این است که در مواجهه با اختلاف نظر آیا باید نظرمان را حفظ کنیم، تعلیق کنیم یا نظر مخالف را بپذیریم؟

در فصل دوم دو واکنش اصلی به این مسئله یعنی مصالحه‌گرایی (conciliationism) و نامصالحه‌گرایی (steadfast view) را معرفی کرده و استدلال‌ها و انتقادات مربوط به هر کدام را توضیح می‌دهد.
مصالحه گرایان معتقدند پاسخ به مسئله اختلاف نظر به این بستگی دارد که آیا از لحاظ معرفتی از طرف مقابل فروتریم، برتریم یا با او همتاییم. اگر همتاییم باید باورمان را تعلیق کنیم، اگر فروتریم باید نظر طرف مقابل را برگزینیم و اگر برتریم باید نظرمان را حفظ کنیم.
نامصالحه گرایان معتقدند اگر همتای معرفتی باشیم لازم نیست باورمان را تعلیق کنیم.

در فصل سوم به طور خاص دو رویکرد مزبور را در ارتباط با اختلاف نظرهای دینی (یعنی اختلاف نظر بین خداباوران و خداناباوران و اختلاف نظر میان ادیان) نتیجه می‌گیرد در مواجهه با تنوع ادیان رویکرد مصالحه‌گرایی تعدیل شده قابل قبول‌تر است. بنا بر این روایت اختلاف نظرهای دینی اهمیت معرفت‌شناختی دارند اما در بادی امر نمی‌توانند طرفین را از نظر معرفتی به دست کشیدن از باور خود و تعلیق داوری سوق دهند. زیرا نمی‌توان به راحتی دلیلی مستقل از مناقشه و قوی برای برتری یا همتایی معرفتی یافت.
        
                این کتاب در چهار فصل تدوین شده، در فصل اول به بررسی نظریه تسری عملی، خاستگاه، استدلال و نقدهای آن پرداخته می‌شود. در فصل دوم استدلال شرط‌بندی پاسکال مطرح و یکی از ایرادات اساسی آن تبیین می‌شود. نویسنده معتقد است به کمک نظریه تسری عملی می‌توان این نقص را برطرف کرد. در فصل سوم به لااقتضا بودن تسری عملی نسبت به خداباوری و خداناباوری اشاره شده و نقش و تأثیر تسری عملی در استدلال به سود خداناباوری تأیید می‌شود. و در فصل آخر(نتیجه‌گیری) نظریه تسری اخلاقی مایکل پیس به عنوان شکل جدیدی از تسری عملی مطرح می‌شود که به نظر نویسنده بهتر از تسری عملی می‌تواند برهان‌های عملی خداباوری را تقویت کند.

نظریه تسری عملی(pragmatic encroachment) به طور خلاصه نظریه ای است در باب توجیه، معتقد است غیر از عوامل معرفتی مؤدی به صدق مانند دلایل و شواهد شرایط عملی یعنی هزینه ها و سودهای عملی ای که متوجه فاعل شناسا است در توجیه باور نقش دارند. در واقع شرایط عملی فاعل شناسا بمثابه ترموستات معرفت عمل می‌کند یعنی باید بین هزینه ها و قوت دلایل هماهنگی باشد و الا معرفت محقق نمی شود. هرچقدر هزینه‌هایی که در صورت کاذب از آب درآمدن گزاره بالاتر باشد فاعل شناسا دلایل و شواهد بیشتری برای توجیه(صادق دانستن) آن لازم دارد.

تسری اخلاقی هم برای خودم جالب بود می‌گوید هر چقدر یک گزاره تبعات اخلاقی مثبت بیشتری داشته باشد برای موجه شدن نیاز به دلایل و شواهد کمتری دارد و هر چقدر تبعات اخلاقی منفی بیشتری داشته باشد برای موجه شدن دلایل و شواهد بیشتری نیاز دارد.
        
                این کتاب درآمدی مفید و راهگشا برای مطالعه فلسفه اخلاق است. از این کتاب دو ترجمه وجود دارد یکی از پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با عنوان عناصر فلسفه اخلاق و دیگری همین چاپ از انتشارت حکمت. اگر قصد مطالعه این کتاب را دارید حتماً مقاله ای را که به نقد این دو ترجمه پرداخته مطالعه کنید. اولاً گزارش خوبی از کتاب و خود نویسنده ارائه داده است و ثانیاً اشکالات هر دو ترجمه را به خوبی بیان کرده است. ذکر یک نکته از این مقاله خالی از لطف نیست و آن اینکه در این ترجمه(انتشارات حکمت) بخشی از کتاب که مربوط به بررسی اخلاقی همجنس خواهی بوده حذف شده اما حداقل مترجم صادقانه آن را در پانوشت به مخاطب اطلاع داده است اما چاپ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی نه تنها این بخش را حذف کرده بلکه به کلی مثال های مربوط به بررسی اخلاقی همجنس خواهی را نیز تغییر داده و هیچ جا هم مخاطب را از این دستکاری ها مطلع نکرده در حالی که در ادامه کتاب بخشی از متن مربوط به همان مثال های حذف شده است و به این ترتیب حاصل کار متنی سانسور شده و مبهم است. بماند که با این کار به اعتماد مخاطبش خیانت کرده است. 
در مورد چاپ انتشارات حکمت هم با اینکه ترجمه خوب و روان است اما هر چه به پایان کتاب نزدیک تر می شویم تعداد غلط های نگارشی و ویرایشی بیشتر و بیشتر می شود و مایه تأسف است که بعد از 6 چاپ و با وجود انتشار مقاله ای در بررسی ترجمه در سال 94 هنوز هیچ کدام از آن غلط ها حتی غلط های تایپی اصلاح نشده است. یک نفر نیست به این عزیزان بگوید کار ناشر فقط افزایش قیمت و به زیر چاپ بردن کتاب نیست اگر نه چاپخانه ها خودشان این کار را بلدند.
ضمناً لینک  مقاله:
https://b2n.ir/s96911
        
                ما و مدرنیت مجموعه ای است از مقالات داریوش آشوری پیرامون مسئله بحران هویت ایرانیان پس از مواجهه با تمدن مدرن.
 خلاصه بیشتر مقالات این سخن است که ما در ابتدا در سنت خود بی خبر از دیگران به سر می بردیم و در این بی خبری خوش بودیم تا اینکه با تمدن مدرن مواجه شدیم که ما را از آن فضا به زور خارج کرد زیرا برای حفظ بقا هم که شده مجبور شدیم از دریچه نگاه آنها به خودمان و هرچیز دیگر بنگریم ولی راه رفتن خودمان یادمان رفت ازآن طرف راه رفتن آن ها را هم درست نیاموختیم و شدیم جهان سوم. 
جهان سوم هم یعنی عقب مانده ای که می دود بلکه برسد، یعنی ناموزون و نامتوازن، یعنی عقده حقارت نسبت به آن دیگری. اما آشوری این ها را از سر نفرت از غرب و عشق به سنت نمی گوید اتفاقاً او ریشه تمام بد و بیراه گفتن به تمدن مدرن را در همین عقده حقارت می بیند. او معتقد است ما هر چه بودیم الآن دیگر نه مثل نیاکانمان هستیم و نه می توانیم باشیم چه عاشق غرب باشیم چه متنفر همگی در یک معنای کلی(ولو نه به نحو تمام و کمال) مدرن ایم و گریز و گزیری هم از این مسیر نداریم، پس چه بهتر آگاهانه این مسیر را طی کنیم. 
آشوری ویژگی متمایز تمدن مدرن از دیگر انواع تمدن های بشری را در عالم گیری آن می داند که آن نیز ریشه دارد در اشتهای بی حد و حصرش برای شناختن، شناخت هر چیزی، از طبیعت تا انسان از زمین تا آسمان، تا جایی که بتواند تلاش می کند تا بشناسد، شناختنی که هدفش تسلط است، همانطور که بیکن گفت knowledge is power.  برخلاف ما که در یک استغنای عارفانه به سر می بردیم و با طعنه می گفتیم «سخن از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو؛ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را»، 
او سر رشته این خصوصیات تمدن مدرن را در عقلانیت یونانی دنبال می کند و معتقد است ما هنوز آن را درک نکرده ایم و با آن نزیسته ایم.
در انتهای کتاب هم یک مقاله به فردید اختصاص دارد که در آن آشوری به قدر معتنابهی او را مورد عنایت قرار می دهد و حسابی از خجالت فردید و فردیدیان در می آید.
        
                این کتاب شامل هفت نظریه درباره دین است که قرار است به دو سؤال پاسخ دهند:
	1) دین چیست؟
	2) منشأ دین چیست؟
هر پاسخی به این دو پرسش لاجرم از منظری است یعنی چه بخواهیم چه نخواهیم با یکسری پیشفرض ها به سراغ این دو پرسش می رویم، مثلاً پاسخ ادیان ابراهیمی به این دو سؤال با پیشفرض گرفتن حقانیت آموزه های دینی است که کمابیش همه آن را می دانیم:
	1) دین مجموعه ای از عقاید درباره ی حقایق هستی و انسان است و همچنین برنامه ای است عملی برای انسان ها تا به سعادت دنیا و آخرت برسند.
	2) منشأ دین خداوند است که اراده کرده تا انسان ها را به سمت سعادت هدایت کند.

اما در این کتاب پاسخ های دیگری بررسی می شود پاسخ هایی که دیگر حقانیت دین را پیشفرض نمی گیرد و اساساً بنا ندارد هیچ موجود یا نیروی ماورایی را در تحلیل خود دخالت دهد.
منظرهایی که تکیه گاه چهار نظریه اول کتاب اند عبارتند از:
	1) یافته های مردم شناسی و قوم نگاری های اقوام بدوی و بومی مناطق دورافتاده(ادوارد بارنت تیلور و جیمز فریزر)
	2) یافته های روانکاوی(زیگموند فروید)
	3)  نظریه نزاع طبقاتی(کارل مارکس)
	4) اهمیت بنیادین جامعه/قبیله برای انسانها(امیل دورکهایم)

اما خیلی زود تمام این چهار نظریه به تقلیل گرایی کارکردگرایانه متهم شدند. یعنی هر کدام بدون داشتن داده ها و شواهد کافی و صرفاً بر اساس مجموعه ای از حدس و گمان مدعی شده اند منشأ تمام ادیان در طول تاریخ بشر چیزی است که در نظر دارند.
سه نظریه آخر کتاب به طرفداران این ایده که «نمی توان به آن دو سؤال پاسخ کلّی داد» اختصاص دارد.میرچا الیاده، ایوانز پریچارد و کلیفورد گیرتز، این سه هر کدام فقط تاریخ دینداری اقوام مختلفی را بررسی کرده اند و تلاش کرده اند از دادن نظریه ای برای تحلیل تمام ادیان خودداری کنند.

ضمناً ویرایشی که ترجمه شده شامل هفت نظریه است، ولی در ویرایش اخیر به ده نظریه افزایش یافته است. در مورد ترجمه هم باید بگویم با اینکه غلط های زیادی دارد و بعضاً معادل های خوبی انتخاب نشده اما قابل قبول است.
        
                دوپامین یک ماده شیمیایی است که در مغز ترشح می‎شود و به آن اصطلاحاً انتقال دهنده عصبی می‎گویند. کارش ایجاد حس هیجان نسبت به لذت بالقوه ای است که انتظار آن را دارید. تجربه ی شدید آن معمولاً به صورت نوعی حس برانگیختگی یا اصطلاحاً قند تو دل آب شدن است. دوپامین هورمون توجه و ترغیب است می‎توان گفت پیش از انجام هر کار لذت بخشی دوپامین در مغز ترشح می‎شود و ما را به انجام آن کار ترغیب می‎کند. لازم است بدانیم دوپامین هورمون لذت و رضایت نیست و فقط یک حس هیجان زودگذر را در ما به وجود می‎آورد و نمی‎تواند احساس رضایتمندی پایدار ایجاد کند.

راز اهمال کاریها: ترشح دوپامین می‎تواند وارد یک سیکل معیوب شود به این صورت که پس از تجربه هیجان مغز ما نسبت به آن میزان از دوپامین مقاوم می‎شود و دیگر ارضاء نمی‎شود بنابراین دوپامین بیشتر طلب می‎کند و برای به دست آوردن بیشتر آن مدام توجهش به سمت کارهایی که باعث ترشح دوپامین می‎شوند معطوف می شود و این وضعیت ما را از انجام درست و به موقع بسیاری از کارهای اصلیمان باز می‎دارد. چند نمونه از کارهای اعتیادآور معمول مانند: سر زدن به رسانه ‎های اجتماعی، تلویزیون دیدن، غذا خوردن، فعالیت‎های جنسی، وبگردی، تماشای یوتیوب، بازی‎های رایانه ای و ...

چند ترفند ذهن برای اهمال کاری:
	1) هر موقع بخواهم می‎توانم به راحتی کارم را ادامه دهم.
	2) به اندازه کافی برای انجام آن وقت دارم.
	3) چرا به جای انجام کاری که لذت بخش است کاری حوصله سربر انجام دهم.
	4) نکند از خبر یا اتفاق مهمی بی خبر مانده باشم، پس بهتر است سری به تلگرام بزنم.

روش سم زدایی دوپامین: روزه دوپامین؛ با این کار میزان دوپامین کاهش می یابد و مغز شما مجال می یابد تا به کارهای اصلی و ضروریتان توجه کند.
کتاب سه نوع سم زدایی را پیشنهاد می کند: 
سم زدایی کامل 48 ساعته: دو روز کامل تمام منابع تحریک خارجی را حذف کنید، یعنی پس از فهرست کردن تمام کارهایی که شما را ترغیب می کند و ضرورتی ندارند آن ها را به مدت دو روز به طور کامل کنار بگذارید.
سم زدایی 24 ساعته: برای یک روز تمام منابع تحریک خارجی را حذف کنید.
سم زدایی جزئی: یکی دو منبع تحریک اصلی زندگیتان را حذف کنید.
 
سه پیشنهاد برای سم زدایی موفق:
	1) شناسایی تمام وسوسه ها و تحریک ها
	2) سخت کردن دسترسی به آن ها
	3) شروع کارهای اصلی بلافاصله بعد از بیدار شدن از خواب

روش های غلبه بر اهمال کاری:
	1) برنامه ریزی داشته باشید(هدف گذاری، توجه به زمان صبح، انجام هر کار در زمان و مکان مشخص)
	2) کار اصلی و روتین خود را لذت بخش کنید تا به ترشح دوپامین پیوند بخورد.
	3) حذف عوامل حواس پرتی
	4) در کار وقفه نیاندازید
	5) بدون معطلی کارتان را شروع کنید.

جلوگیری از بازگشت دوپامین:
	1) نسبت به تحریک های دوپامین خودآگاه باشید.
	2) احساس گناه نداشته باشید، این اعتیادها وضعیت طبیعی هر انسانی است.
	3) بدانید دنیا علیه شماست و تقریباً هر چیزی در صدد جلب توجه شما به خودش است.
	4) برنامه اضطراری برای عبور از وضعیت تحریک و وسوسه ایجاد کنید.
        5) کارهایی را انجام دهید که حس حضور قلب و آرامش را در شما تقویت کنند
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

احسان پسندید.
کتاب افسانه‌ی فردگرایی؛ بررسی یک نادیده گرفتن تعمدی در جهان امروز

خواندن این کتاب برای مخاطبان ایرانی نیز مفید و ضروری است، آن هم در جامعه‌ای که باور دارد اگر به چیزی که خواسته‌ای نرسیدی، لزوماً و فقط تو تلاش نکرده‌ای. جامعه‌ای که اغلب تأثیرات اجتماعی را به‌شدت نادیده می‌گیرد.

احسان پسندید.
احسان پسندید.
            آشنایی بامعرفت‌شناسیِ محسن زمانی، این قند مکرر:
کتاب با نثری الحق موجز، در چهار بخش اصلی به شاخه معرفت‌شناسی می‌پردازد. هر بخش چندان جدا از فصول پیشین نیست و شاید نتوان بدون خواندن قبلی‌ها از بعدی‌ها سر درآورد، اما حتما نمی‌توان مقدمه را نادیده گذاشت.
در مقدمه درخشان که مظهری‌ست از متن سنجیده و علمی، مقدم بر کلیاتِ رویکردِ کلاسیک به شناخت (knowledge)  یا همان TJB افلاطونی، روش‌شناسی کتاب معرفی می‌گردد، یعنی تحلیل مفهومی معرفت. وجه ممیزه این نوع بررسی حرکت مداوم میان تعاریف معرفت و مصادیق آن است، به‌مدد شهود و با تاکید بر مثال‌های نقض ممکن، جوری که با هر کدام دیگری جرح و تعدیل شود. بدین ترتیب باید گفت در تحلیل مفهومی ما مشخصا به‌طور پیشینی و نه تجربی و پسینی، به‌دنبال آنیم که شهودمان از مفهوم معرفت با تعریفی که از آن ارائه می‌دهیم منطبق باشد.
در سه فصل بعد به‌معنای اَدَقِّ کلمه معرفت و عناصر آن را تحلیل مفهومی می‌کنیم، نخست مثال‌های گتیه و گتیه‌وار را (که بر سرِ بنایِ دیرپایِ افلاطونی از معرفت خراب شده) می‌خوانیم و پاسخ‌های مختلف به آن را نقد و بررسی می‌کنیم، سپس مشخصا سراغ مولفه‌ی توجیه می‌رویم؛ یکی با درنگ در دو رویکرد کلی به ساختار آن و دیگری با تامل در چیستی‌اَش. 
اما این کتاب برای کسی که شاید اعتنای چندانی به فلسفه و به‌خصوص فلسفه تحلیلی ندارد چه دارد؟ یک. آوردگاهی پر پیچ و خم است برای سنجش فکرکردن، خودمانی‌اش زمین ورزش ذهن! دو. نویسنده با ریزبینی و به‌کارگیری روشی نمونه، میان مفاهیمی که در نگاه اول مشابه یا یکی به‌نظر می‌رسند تمایز می‌گذارد و از آن تمایز استفاده می‌کند تا برخی گره‌ها را که سررشته‌شان گم می‌نمود نمایان سازد (مثلا آنکه در پاسخ به سوال چرایی باور آوردن به یک گزاره، پاسخ‌های متفاوتی مانند پاسخ پراگماتیستی (چون فلان منفعت را دارد) یا عِلّی (چون در فلان فرهنگ متولد شده) یا معرفتی می‌توان داد، اما تنها یکی را ما به‌عنوان توجیه معرفتی می‌پذیریم). سه. می‌فهمیم فلسفه‌ورزی به‌معنای آکادمیکِ تحلیلیِ آن کاری ناشی از بی‌کاری علافان نیست، بلکه دانشی‌ست صدق‌جو و روش‌مند که خون‌دل خوردن می‌خواهد و صبر بسیار کردن.
خلاصه من احساس کردم با این کتاب و با آن روش‌شناسی خاص به‌قدر سر سوزنی فلسفه‌ورزیدم. و اینکه این کتاب نشانه‌ای بود بر اعتماد در دنیای زبانِ فارسیِ فلسفه به محسن زمانی برای من لااقل، و آنقدر که من فهمیدم چندین سال دانشجوییدن و پژوهیدن در پژوهشگاه دانش‌های بنیادین کار هر کس و ناکس نیست.
          
احسان پسندید.
            از توانایی های نیچه، آمیختن فلسفه و ادبه. این کاری نیست که از دست هر اندیشمندی بربیاد. 
تفکرات رادیکال و عصیانگر نیچه به قالب یک کتاب آسمانی در اومده و حتی قسمت بندی  شده و هر بابی در حکمت چیزیه. 
از نیچه جانب‌داری قطعی نمی‌کنم. از ذات واقعی انسان گفته و هدفی که باید داشته باشه. کاملا ضد مسیحیت نوشته شده و به وضوح در حمایت از خداناباوریه. 
کسی که می‌خواد این کتاب رو بخونه باید تعصباتش رو مدتی ببوسه و بذاره کنار. به این معنی نیست که باید همه چیزش رو قبول کرد، بلکه باید دید کدوم قسمت از تفکرات نیچه به دل می‌شینه و کدوم قسمت هاش نه. 
از نظر من ایرادی که وجود داره اینه که نیچه زیادی به خودش اطمینان داره. هیچ عقیده ی مخالفی رو قبول نمی‌کنه و به همه غیر مستقیم و مستقیم سرکوفت می‌زنه. به شخصه حتی اگر بعضی عقایدش رو بپسندم باز هم نمی‌تونم درباره ی مسئله های فرامادی  به اندازه ی نیچه خودسر و مطمئن باشم. 
همه ی این ها به کنار، ادبیات این کتاب شاهکاره. از منظر ادبی اگر بهش نگاه کنید، چیزیه بین کتاب شعر و کتاب آسمانی. ترجمه ی آقای آشوری هم زیباییش رو دوچندان کرده.
خوندن این کتاب رو به شدت توصیه می‌کنم. چه به افراد مذهبی، چه غیر مذهبی، و چه کسانی که مثل من سردرگم هستن. 
البته باید اشاره کنم که خوبه قبل از این حداقل یکی دو اثر از نیچه رو خونده باشید، چون در غیر این صورت هضم متن براتون سخت میشه.  
          
احسان پسندید.
احسان پسندید.
احسان پسندید.
            بلند خواندن این کتاب برای من، به منزله حفظ آخرین سنگرهای مقاومت در برابر پذیرش باورهای نسل فرزندان نوجوانم هست. با خودرأیی و استبداد  پدرانه، راوی صوتی کتاب شده‌ام تا قبل از خواب دو پسر نوجوان و در ساعت‌های پایانی شب، به رسم کودکی‌شان، گوش‌ها را از موزیک‌های نسل زِدی پاک کنم و ذهن‌‌ها را به رویاهای دهه پنجاهی و شصتی  خودمان  نزدیک کنم. 
برای بچه‌هایی که قصه شب‌شان ماجراهای پوپو و می‌می‌نی بود و سواد خواندن‌شان با «خانه درختی» و «تام گیتس» و «کاپیتان زیرشلواری» همراه شد، گفتن و خواندن از کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان، مَثَل پیرمردهایی می‌شود که یادآوریِ قیمتِ ده‌‌شاهی پنیر  آن‌زمان‌شان، کُفری‌مان می‌کند. 
به باور خودم چون روایتِ جاریِ زندگی در هیچ داستانی به اندازه ماجراهای داستان‌های آقای مرادی کرمانی نیست، بهترین انتخاب برای پیوند این دو نسلِ نامربوط، مجموعه داستان‌های ایشان هست. 
کتاب لبخند انار، wowناک نیست. تِرِند و مُدِ روز محفل‌های کتابخوانی نیست. جایی برای نقدهای پیچیده و ماورایی ندارد. لبخند انار ( و به طور کلی، داستان‌های آقای هوشنگ مرادی کرمانی)، به صمیمی‌ترین و صادقانه‌ترین شکل، ماجراهای دورانی را که ما به خیال خودمان، خوش‌حال‌ترین روزگار را داشته‌ایم،  تعریف می‌کند. 
مجموعه داستان‌های کوتاه این کتاب، حال و هوای محله‌ها و کوچه‌های قدیم با کسب‌وکارهای محلی و سبک زندگی دورهمی همسایه‌ها و شلوغی کوچه‌ها را تصویر می‌کند که برای نوستالژی‌پَرَستانی مثل من، داروی آرام‌بخش قبل از خواب حساب می‌شود. 
احساس می‌کنم با بلندخوانی این کتاب‌، به جای تلاشی برای همدل شدن با نوجوانان خانه، بیشتر مرهمی بر احوال غریب خودم با روزگارِ حال می‌گذارم. 
بهتر است به گیرنده‌ها دست نزنم، اشکال از فرستنده است. 
          
احسان پسندید.

85صفحه از این جلد از تاریخ فلسفه آنتونی کنی مستقیم به سَنت اگوستین ربط داشت. چند صفحه‌ای از جلد یک هم به این قدیس مربوط بود. چون واقعا در برزخ میان عصر کلاسیک/باستان و قرون وسطی قرار داشته و دگردیسی آگوستینی رخدادی مهم در تاریخ فلسفه است. برایم جالب بود که به واسطه دغدغه روایت سیاسی داشتن از فسلفه آگوستین وجوهی خاصی از این بشر برایم مهم بود که همین سطح فعالانه خواندن متن را برایم دوچندان کرده بود. این مختصر رو با این نگاه خوندن، خیلی برایم آورده داشت. بحث اراده، رابطه ذهن و نفس(فلسفه ذهن‌‌طور)، بحث خلقت نخسین و جوه الهیاتیِ آن، اهمیت علم خطابه در جهان فکری آگوستین و همسانیِ ایده‌های شکاکانهٔ آگوستین به مختصات شکاکیت دکارتی، بسیار بسیار برایم جذاب بود. البته از نقدها نگم که خیلی زیاده. برای مثال نگاه منفی بسیار بدی داشته آگوستین به زن‌ها که به نظرم هیچ توجیهی نداره و کاملا می‌شه شماتت‌ش کرد. این نگاه ریشه در آن اسطوره خلقت زن در مسیحیت دارد که از استخوان‌های و گوشت‌های پهلوی مرد خلق می‌شود و به مانایی این اسطوره، زن در برخی تفاسیر مسیحی، همواره جنس فرعی محسوب می‌شده و آگوستین هم مبری از این برداشت غلط نبوده... خیلی خیلی حرف هست ولی دیگه بماند. فعلا با این جلد از آنتونی کنی خداحافظی می‌کنم با سه برداشت مهم: 1) قرون وسطی مهم و پر از ایده است. پر اهمیت در جهان پس از خود و قطعا مهم برای بررسی. 2) جزئیات و نکات مهم از اینجا تا ثریا است و تاجای ممکن باید از مدعیان دور شد. الان می‌خوام یه برداشت رادیکال داشته با‌شم: تا مادامی که لاتین بلد نیستی و عهدین را نخواندنی، حتی شرط لازم وجاهت داشتن برای صحبت در مورد قرون وسطی رو نداری! انقدر این شرطِ سختگیرانه است که حتی آنتونی کنی که قراره شماره بعدی ازش تعریف کنم رو در بر نداره! چه کنم آخه، مهمه لاتین و خوندن عهدین😂 3) از تاریخ فلسفه آنتونی کنی خیلی خوشم اومد و از این برخوردی هم که باهاش داشتم به طریق مشابه. مرض بهخوان اینه که آدم فکر می‌کنه لازمه کتاب‌ها رو از اول تا اخر بخونیم با اینکه خیلی اوقات وجه مهمی از مطالعه، مطالعات گریزی و رجوعی است. خیلی چسبید این 85صفحه را فعالانه خواندن.

احسان پسندید.

استاد اندیشه سیاسی غرب1، کلاس رو با کلیاتی در مورد قرون وسطی و اندکی اندیشه‌های قدیس آگوستین تمام کرد. اول ترم با اینکه از دست استاد خیلی می‌نالیدم، اما به مرور زمان با حفظ نقدهایی که بهشون داشتم، دیگه غر نمی‌زدم. واقعا این ترم از دکتر معینی علمداری یاد گرفتم(مثلا اصلا و ابدا گمان نمی‌کردم فلسفه رواقی مهم باشد ولی تاکید استاد خیلی چیزها را بهم فهماند. اصلا اهمیتی که به دانشجو و مباحثه با دانشجو می‌دهند تحسین‌برانگیز است. سایه‌ات مستدام). و مدیون‌شون خواهم ماند. این ترم به معنای واقعی کلمه، فکر می‌کنم اندکی قد بلند شدم. تمام این ترم تلاش کردم به توفیرِ بین نقد داشتن و نالیدن فکر کنم. ما معمولا می‌نالیم و این اصلا و ابدا معادل نقد نیست. آقا ساده است دیگه، اصلا دوتا کلمه داریم، یکی اسمش ناله است، یکی نقد. فرق دارن دیگه، اذیتم نکنید😁 قرون وسطی رو هم خودم در حد کلیاتی خواهم خواند. فعلا در حد این 40صفحه خیلی خیلی چیزا ذهنم رو قلقلک دادن. از بینامتنیت‌های قرون وسطی با اندیشه‌های اسلامی/فلسفه اسلامی، مکتب کلبیون، رواقیون و اپیکوریان تا فسلفه یونان باستان. انقدر حرف دارم که نگو... من تا سر قدیس آگوستین فعلا این کتاب را خواهم خواند. حیف وقت ندارم، والا خوندن کلوسکو را قد مکرر یافته ام.

احسان پسندید.
احسان پسندید.
            منم بندهٔ اهل بیت نبی
ستایندهٔ خاک و پای وصی
...
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای

گرت زین بد آید گناه من است
چنین است و این دین و راه من است

بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم

دلت گر به راه خطا مایل است
تو را دشمن اندر جهان خود دل است
....
هر آنکس که در جانش بغض علی است
از او زارتر در جهان زار کی است

در خلال اینکه داشتم اساطیر یونان رو میخوندم، استادم بهم نهیب زد که «لزوم خوندن اساطیر یونان جای خود، ولی اونا برای تو نیستن! اساطیر تو توی شاهنامه‌ست!» این شد که عزمی کردم برای خوندن شاهنامه؛ ولی تو این جهان مدرن کو فراغتی برای شاهنامه خواندن؟! این شد که گفتم از جهان مدرن به جهان مدرن پناه ببرم و پادکستشو گوش کنم (حقیقتش رو هم بخواهید اصل اسطوره به شنیدنه و نه خوندن، برای همینه که تو سنتمون هم نقالی وجود داره. تو یونان هم همینطور بوده).
شاهنامه رو با پادکست شاهنامه خوانی با صدای آقای خادم گوش میدم. انصافا خوب شاهنامه می‌خونن و توضیحاتشون هم خیلی کامله. تنها نقدی که به ایشون دارم اینه که مخصوصا تو قسمت دیباچه، جا داشت به وجوه فلسفی بیشتر توجه بشه و فقط معنی ابیات بیان نشه. لینک کست باکس کانال رو این پایین میذارم و به شدت پیشنهاد میکنم حتما استفاده کنید.

https://castbox.fm/va/1452627