دیر کردی ما شام را خوردیم

دیر کردی ما شام را خوردیم

دیر کردی ما شام را خوردیم

رسول یونان و 1 نفر دیگر
2.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

0

تصمیم گرفته بود با کسی کاری نداشته باشد تا کسی هم مزاحم او نشود.تن به گفت و گو نمی داد.در دنیای خودش زندگی میکرد.با این همه،آدم های فضول دست بردار نبودند.گاه و بی گاه متلک بارش میکردند که زبانش را گربه ها خورده اند.ما می دانستیم یک روز سرانجام طاقتش طاق میشود و با صدای بلند جواب همه را میدهد.اما کی؟این را نمی دانستیم.آدم هایی که سکوت میکنند یک روز فریاد میکشند.از جلد خود بیرون می آیند و کس دیگری میشوند،کسی وحشتناک و غمگین و آن وقت دیگر کنترل شان از دست خارج میشود.نباید سر به سرشان گذاشت.