افسانه ی باران

افسانه ی باران

افسانه ی باران

3.5
14 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

4

دیگر گذشت مهران، دیگر گذشت . چه خاصیت دارد که من تو را به یاد دیگران بیندازم ؟ یک سال، یک سال تمام، من در دستهای تو بودم و در تمام این سال تو هیچ چیز برای هیچکس مگر خودت نخواستی. تو-مهران- می توانستی برای محله ی کوچکت شادی طلب کنی که نکردی - وتو یکی از مردم محله خود بودی ... مهران ! تو دست کم ، در حد ممکن قناعت می توانستی بخواهی بچه های کوچک از میان خیابانها سلامت عبور کنند . این را هم نخواستی...

لیست‌های مرتبط به افسانه ی باران

یادداشت‌های مرتبط به افسانه ی باران