حق السکوتحق السکوتمحمدمهدی سیار3.825 نفر |4 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام48خواهم خواند11توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب حق السکوت، شاعر محمدمهدی سیار.جایزه کتاب سال ایرانلیستهای مرتبط به حق السکوتمجیدکتاب شعر48 کتابکتاب های شعری که به دلم نشست...042یادداشتهای مرتبط به حق السکوتزینب محمدقلیزاد1401/03/09 حکایت من و باران که میگریست یکیست از آسمان به زمین کرده اند تبعیدم +مجموعه غزلی فوق العاده در یک کلام میتونم بگم محشر بود هم از لحاظ مفهومی هم از لحاظ قواعد شعری حرف نداشت 03سید محمدباقر ابراهیمی1402/10/30 چه خلوت خوشی...-آرام زیر لب گفتی- و سجده کردی، جای تمام انسان ها تو یوسفی و مجازات یوسفی این است چنین دهند گواهی تمام قرآن ها یا موسی بن جعفر 010محمدقائم خانی1402/03/02 . حق السکوت عید زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه بهاری میرسد از راه و میگویند میروید گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه بگو چلهنشینان زمستان را که برخیزند به استقبال میآییمت ای عید از همین دی ماه به استقبال میآییمت آری دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از یاران ناهمراه به استهلال میآییمت ای عید از محرمها به روی بامها هر شام با آیینه و با آه... سر بسمل شدن دارند این مرغان سرگردان گلویی تر کنید ای تیغهای تشنه، بسم الله! کاش ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود ای کاش این روایت پرغم سند نداشت بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز مانند گرگ قصه کنعان دروغ بود حیف از شکوفهها و دریغ از بهار، کاش بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود فرودگاه آسمانی از ملخ، آسمانی از سیاه مینشیند ای زمین، در هیمن فرودگاه ذرهذره میجوند آنچه را که کشتهایم - گوشت هم شنیدهام میخورند گاهگاه!- شهر میشود پر از آدم آهنی ولی مرد آهنینمان، میرود ز یاد... آه مثل بره میشویم، روزمره میشویم سربهزیر سربهزیر، سربهراهِ سربهراه بیتهای شعرمان، ناصبور میشوند سر نمیزنند تا انتهای لااله کاش آسمان نبود، تا ملخ نمیپرید تا ملخ نمینشست، بر تن فرودگاه 01سقا علمدار1402/01/13 عجب شعرهایی بود. همیشه از شنیدن شعرهای آقای سیار شگفت زده میشم. چطور اینقدر خوب و به جا میتونه باشه همه چیز یک شعر؟ زمين از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روايت کردهاند ارديبهشتي ميرسد از راه بهاري ميرسد از راه و ميگويند ميرويد گل داوودي از هر سنگ، حسن يوسف از هر چاه بگو چلهنشينان زمستان را که برخيزند به استقبال ميآييمت اي عيد از همين دي ماه به استقبال ميآييمت آري دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از ياران ناهمراه به استهلال ميآييمت اي عيد از محرمها به روي بامها هر شام با آيينه و با آه... سر بسمل شدن دارند اين مرغان سرگردان گلويي تر کنيد اي تيغهاي تشنه، بسم الله! «حقالسکوت» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/audiobook/53963 00