مشنگ ها (یک حکایت کمدی)
لئون {لبخندی می زند} کول ینچیکف، دوستش دارم! دقیقا همونیه که تصور می کردم: یه روستای آروم، دوست داشتنی، و نه چندون بزرگ...بهترین جا برای شروع کار یه معلم مدرسه...خب، راستشو بخواین، یه دوسالی تو یه مدرسه ی آمادگی مسکو به بچه کوچولوها الفبا و اعداد رو یاد داده م، ولی این یکی، این یکی اولین کار واقعی و حرفه ای من به عنوان معلم تمام وقت مدرسه به حساب می آد... .
یادداشتهای مرتبط به مشنگ ها (یک حکایت کمدی)
2