و اگر حقیقت داشت ...
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
2
خواهم خواند
0
نسخههای دیگر
توضیحات
"لرن" قهرمان این داستان می گوید: "ثانیه های زندگی ارزش خارق العاده ای دارند. هر روز 86400 ثانیه به حساب بانک زندگی ما واریز می شود. و شب هر چه استفاده نکرده باشیم از حساب ما کسر می گردد". آری! داستان "لرن" و "آرتور" استدلال های عقلانی را به مبارزه می گیرد. "لرن" زن جوانی است که به ناگاه در کمد لباس آرتور ظاهر می شود. می گوید: در آن سوی شهر در طبقه ی پنجم بیمارستانی به دلیل حادثه ی تصادف رانندگی به کمای عمیق فرو رفته گویا "آرتور" تنها کسی است که می تواند این موجود نادیدنی را ببیند و صدایش را بشنود. حالا چرا "آرتور" ـ معماری که به ماورا چندان اعتقاد ندارد و جز آن چه به واقع وجود دارد، نمی پذیرد ـ برای این بازی عجیب انتخاب شده است. به هر حال او، مسحور داستان لرن می شود و می کوشد راهی برای وصل دوباره ی جسم و روح او پیدا کند. در این کشاکش عشق پیدا می شود. آن دو سخت به هم دل می بندند. اما چگونه می توان به یک روح عشق باخت. کارکنان بیمارستان از نگهداری جسم "لرن" با آن حیاط گیاهوارش خسته می شوند. تصمیم می گیرند بر روی اتاناری (مرگ عمدی) انجام دهند ... و به راستی اگر حقیقت داشته باشد ....
یادداشتها