ادیسه

ادیسه

ادیسه

هومر و 2 نفر دیگر
4.2
13 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

64

شابک
9789645870483
تعداد صفحات
472
تاریخ انتشار
1395/10/5

توضیحات

        
اودیسه به همراه ایلیاد،در شاهکار بزرگ حماسه سرای یونان باستان،یعنی هومر می باشد.غالبا زمان سرودن ایلیاد را نیمه قرن 8 ق.م و اودیسه را در اواخر همان قرن دانسته اند.تا جایی که دانسته شده،هومر،هردوی این منظومه ها را با ثبت بر روی اوراق سرود...

      

پست‌های مرتبط به ادیسه

یادداشت‌ها

درباره ادی
          درباره ادیسه

کتاب «ادیسه» تا نوشته شد، از شهر آیوس بیرون آمد و به راه افتاد. دویست سال طول کشید تا جزایر یونان را یکی‌یکی پشت سر بگذارد و در آتن، آیسخولوس و سوفکلس را ملاقات کند. هر کدام از آنها قطعه‌ای از او را برداشتند و تراژدی بزرگی با آن ساختند: اولی «پرومته در زنجیر» و دومی «ادیپ شهریار». صد سال در همان آتن پرسه زد و جوانان آتنی را آموزش داد. نام یکی از این جوانان افلاطون بود.
می‌گویند «ادیسه» تا رساله‌ی «جمهوری» افلاطون را دیده چنان ناراحت شده که یک روز از آتن بیرون آمده و به طرف غرب راه افتاده و سیصد سال بعد در رم، اووید را دیده. اووید تا او را دیده عنان از کف داده و یک فصل کتاب بزرگش، «مسخ‌ها»، را به وصف او اختصاص داده. احتمالاً همین وقت‌ها بوده که ویرژیل هم او را – شاید در حال قدم‌زدن در کوچه‌های رم – دیده و آنقدر از او خوشش آمده که خواسته قوم رومی هم یکی مانند او داشته باشد و حاصل این اشتیاق شدید کتابی شده به نام «انه‌اید». می‌گویند چهارصد سال بعد وقتی «ادیسه» در میلان آگوستین قدیس را ملاقات کرده، آگوستین هم طاقت نیاورده و نسخه‌ای از او را در قالب «اعترافات» به مسیحیت اعطا کرده است.
وقتی چند قرن بعد «ادیسه» دانته را در فلورانس ملاقات کرده، دانته او را مقابل آینه‌ای نشانده و از روی آینه کتابی نوشته که شرح سفر ادیسه‌وار خود اوست به جهان دیگر: «کمدی الهی» که خود «ادیسه» هم در آن هست اما برعکس.
می‌گویند «ادیسه» بعدها فنلون را دیده و فنلون دنباله‌ای به نام «تلماک» بر او نوشته. نیچه را دیده که خود را عضوی از سپاه هومر می‌دانسته و نسخه‌ای فلسفی از «ادیسه» نوشته به نام «چنین گفت زرتشت». جیمز جویس را دیده و باز هم تکرار جریان نشستن مقابل آینه و در نهایت نوشته‌شدن رمانی به نام «اولیس». بورخس را دیده که در داستان کوتاهی به نام «جاودانه» قصد داشته با او بازی کند. می‌گویند سفر سه‌هزارساله‌ی او هنوز هم تمام نشده و این روزها گاهی در کانادا مارگارت اتوود را می‌بیند و گاهی در غرب آسیا یک نویسنده‌ی گمنام را.
چگونه کتابی باستانی می‌تواند این چنین جهان را بپیماید و دل از بزرگ‌ترین و خلاق‌ترین ذهن‌های بشری ببرد؟ حتی خود هومر هم خوابش را نمی‌دید که روزی داستان ساده‌اش، داستان اولیس، پادشاه ایتاکا، که در راه بازگشت از جنگ تروا دچار نفرین خدایان شده و مجبور است به جای بازگشت به خانه روی دریا سرگردان بماند و از جزیره‌ای به جزیره‌ی دیگر سفر کند، چنان کتاب بزرگی شود که به بخش عمده‌ای از تاریخ و فرهنگ جهان شکل دهد.
        

0