مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری: پژوهشی در آثار مکتوب شناخته شده دارالفنون (از 1267 تا 1313ق)

مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری: پژوهشی در آثار مکتوب شناخته شده دارالفنون (از 1267 تا 1313ق)

مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری: پژوهشی در آثار مکتوب شناخته شده دارالفنون (از 1267 تا 1313ق)

ابراهیم توفیق و 3 نفر دیگر
3.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

دارالفنون یکی از نهادهای عمده دانش در عهد ناصری است. این کتاب، تلاشی است آغازین، و البته اولیه و ناکامل، در جست وجوی سرآغازهای علوم انسانیِ مدرن در ایران، البته در زمانه ای که هنوز علوم انسانی به وجود نیامده بود، و در فضایی که علوم مدرن یا جدیده تازه در حال شکل گیری بود. درواقع، این تحقیقی است نه درباره تاریخ علوم انسانی، که درباره پیش تاریخ آن. این کتاب به تاریخ علم ناظر بر انسان در دارالفنون می پردازد.

لیست‌های مرتبط به مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری: پژوهشی در آثار مکتوب شناخته شده دارالفنون (از 1267 تا 1313ق)

تاریخ ایران مدرنایران بین دو انقلابهم شرقی، هم غربی: تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی

تاریخ معاصر ایران؛ یک بررسی سیاسی-اقتصادی!

55 کتاب

واقعا ترس برم‌داشته است. همیشه به دنبال یک لیست مطالعه تر و تمیز برای مطالعه تاریخ معاصر ایران بوده ام. در چندماه اخیر درگیر کلنجار رفتن با منابع بودم و در آغاز نیم‌سال دومِ تحصیلی1402، دکتر حجت کاظمی لیستی از منابع مناسب برای آشنایی با تاریخ معاصر ایران، مشخصا عصر پهلوی، را در اختیار دانشجویان قرار دادند و مواجه با آن لیست برای من دلیلی شد که باری دیگر با نظم بیشتری به بررسی منابع مناسب بپردازم. لیست اولیه به شرح زیر است. در ادامه اندکی در مورد این لیست می‌گویم و اینکه چرا اینگونه گزینش منابع کرده ام. قبل از همه‌چیز شایان به ذکر است که این حقیر سراپا تقصیر، خودْ طفیلی تاریخ است و هیچ نداند و نتواند هِر را از بِر تشخیص دهد، لطفا اگر حرفی نکته‌ای بود، منبعی را یادم رفته بود، حتما یادآوری کنید. در ضمن علاوه‌بر کتاب، مصاحبه‌های تاریخی (مخصوصا تاریخ‌های شفاهی که در ادامه از ایشان خواهم گفت)، مستندهای تاریخی، مناظره تاریخی و یه عالمه پادکست خوب هست که حتما باید به این نوع از رسانه‌ها هم توجه کنید. مشخصا پلی لیستِ جوانِ تاریخ معاصر ایرانِ پادکستِ بی‌پلاس بد نیست (بی ایراد نیست، ولی قطعا مفید است)، پادکست رخ ویدئوهای عالی‌ای دارد. پادکست نقال‌باشی به زحمت علی آردم منتشر می‌شد که کم ازش تعریف نشنیده ام. در پادکست دغدغه ایران، در حدود 15قسمت، محمد فاضلی به بررسی سفرنامه مستشارهای خارجی در ایران پرداخته (از اپیزودهای 31تا47) که شنیدن آنها قند و نبات است. از پادکست جوانِ «ماجرای مشروطه» و آقای خادم تعریف‌های زیادی شنیدم. خود را بندِ «کتاب» نکنید؛ اوقات خالی خود را با تاریخ ایران پر کنید، خیر دنیا و عقبا می‌شه براتون :) بذارید اول متن با یک بندِ کاربردی آغاز کنم. صرفا در این ویرایشِ اولیه، بالغ بر40 جلد کتاب آمده است. مشخص است که خوندن دقیق تمام این 40 اثر، حتی برای کسی که تخصصی تاریخ معاصر کار می‌کند هم چنان ممکن نیست (چون این لیست هم تاریخ سیاسی دارد، هم اجتماعی و هم مفصلا اقتصادی و خب احتمالا هر محققی، یکی از این مولفه‌های موضوعی را اتنخاب کند). برای همین چند اثر که به نظر اولویت دارند را اینجا برایتان لیست می‌کنم. 1. «تاریخ ایران مدرن» از آبراهامیان (اگر می‌خواستید اثر مفصل‌تری را بخوانید، به سراغ «ایران بین دو انقلاب» از آبراهامیان بروید. تاریخ ایران مدرن، گویی خلاصه‌ای از دیگر کتاب است.) 2. «هم شرقی هم غربی» از افشین متین (اگر به تاریخ روشنفکری در ایران علاقه‌ دارید، این اثر را حقیقتا از بهترین آثار تالیفی می‌توان نامید.) 3. «مشروطۀ ایرانی» از ماشاالله آجودانی (تعریف از این اثر را زیاد شنیده ام. البته نقدهایی جدی نیز به این اثر شده است، ولی این نقدها از جانب افراد مهمی بوده است که بیش از آنکه اعتبار این کتاب را نابود کند، وجاهت و اهمیت می‌هد به آن) به نظرم این سه عنوان بالا، می‌تواند اولویت یک لیست مطالعه از تاریخ معاصر ایران باشد. دیگه در مورد بقیۀ آثار چیزی نمی‌نویسم. اگر پادکست‌های بالا را شنیدید، سه کتاب بالا را خواندید و مختصصینِ درستِ تاریخ را پیدا کردید، دیگر خودتان می‌توانید اجتهاد کنید و آثار سره از ناسره، معتبر از نامعتبر را با ضریب خطای کم تمیز دهید. در ادامه اندکی می‌خوام از این لیستی که ساخته ام دفاع کنم و زاویه دیدی خاص به تاریخ معاصر ایران را برویش استرس بگذارم. اهمیت تاریخ شفاهی، تاریخ مفاهیم و مهم‌تر از اینها، تاریخ فکری/intellectual history. در مورد تاریخ شفاهی که در لیست زیر تعدادی چند مصاحبه‌های پروژۀ تاریخ شفاهی هاروارد را آورده ام به نشانه (البته بسیاری از اینها، چاپ نشده اند ولی در تلگرام، یوتیوب و اینترنت در دسترس اند). در اهمیت تاریخ شفاهی بسیار می‌توان گفت. دیگر جا ندارم 🫡 در مورد تاریخ مفاهیم نیز، کتاب «تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه» از سمیه توحیدلو، یک پژوهش تازه از تنور درآمده است که تعریف‌هایی بسیار ازش شنیده ام. بجز این کتاب، پروژه فکری مرحوم فیرحی و مشخصا دوگانۀ پایایی ایشان، دوگانه قانون در ایران، از نمونه‌های عالی واکاوی مفاهیم در تاریخ معاصر ایران است. (جامعه‌شناسی و تاریخ اشیا هم موضوع بسیار جذاب است و اخیرا نشر اگر، چند پژوهش جذاب در این حوزه، مثل «سرگذشت اجتماعی توالت در ایران» را منتشر کرده است.) برسیم به اصلِ کار؛ تاریخ فکری/intellectual history. خیلی می‌توان از جزئیات تاریخ فکری گفت، از اهمیت کوئنتین اسکینر و مکتب کمبریج، اما تنها یک گلایه کافی است، اینکه هنوز کارهای تاریخ فکری درست در مورد تاریخ معاصر ایران صورت نپذیرفته است (این ادعا از دهان من خیلی بزرگ‌تر است البته). حال شاید بیایید بگویید، این همه کتاب در مورد تاریخ روشنفکری در ایران نوشته شده، پس چیست که می‌گویی تاریخ فکری نداریم؟ در جواب باید بشینیم و ساعت‌ها بحث کنیم، اما همین را بگویم که تاکنون ندیده ام اثری بروی نقطۀ بحرانیِ برهمکنش میان ایده‌ها و واقعیت‌های اجتماعی دست گذاشته باشد و سعی کند این معضل را در تاریخ معاصر ایران، آنگونه که باید مورد مداقه قرار داده باشد. یعنی مشخصا در تلاش باشد که تاثیرات ایده‌ها بر سیر تاریخی ایران را ردگیری کند. بسیاری تحقیق هست که چنین ادعایی داشته باشند، اما هیچ کدام را تابحال نیافته ام که درست و مدون به این موضوع بپردازند (طبیعتا اگر چیزی می‌شناسید بگویید و من را از جهل وارهانید). باز کتاب‌های فیرحی، اندکی در این مسیر گام برداشته اند. کتاب «تاریخ فکری ایران معاصر» به کوشش عباس منوچهری، تلاشی در این مسیر است؛ امیدوارم بتوانم این اثر را آنگونه که باید بخوانم و نقد کنم. اصلا فرض کنید، این را به اطمینان بیشتر می‌گویم، تحقیقا هیچ پژوهشِ جدی‌ای در مورد ورود انگاره‌های اقتصادی مدرن در ایران نشده است، تو بگو یک پژوهش در حدِ درست! باتشکر از همراهی شما :) بازم می‌گم، حرفی بود بگید، قطعا برای همۀ ما مفید خواهد بود.

یادداشت‌های مرتبط به مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری: پژوهشی در آثار مکتوب شناخته شده دارالفنون (از 1267 تا 1313ق)

            ایران را دوست داری؟ لطفا با دقت درموردش صحبت کن!

0- اندکی حاشیه بگم بعد خلاصه‌ای از این پژوهش را ارائه می‌دهم؛ وجوهی از تحقیق که برای من مهم بوده اند.
حجمِ تالفیاتِ فارسی در فقره علت‌یابیِ عدم توسعه در ایران به قدری زیاد است که کنکاش در تمام این متون برای هیچ بنی بشری ممکن نیست. اما با یک استقراء مختصر، می‌توان یکسری تالیفاتِ ذوقی و نه چندان جدی را در این حوزه مشخص کرد. نام نمی‌برم، اما برایم سوال است چرا حجم پژوهش‌های دقیق و موشکافانه آنگونه که باید نیست؟ چرا در بندِ کلیات افتاده ایم؟ 
تلنگر!

1- از نام کتاب مشخص است که وجه مسئله‌مند تاریخ معاصر ایران برای نویسندگان رابطه دارالفنون است با چیزی بنام علم و علم انسانی. همین جا مشخص است که نویسندگان در بندِ یکسری کلیاتِ مخدرگونه نشده اند. چرا مخدر؟ خب ساده است، هرکس دوست دارد تاریخ و فراز و نشیب‌هایش را در چند گزارۀ کلان جمع و جور کند. زحمت دارد حرف دقیق زدن.
البته در بندِ جزئیات بودن بدین معنا نیست که نویسندگان برای خود کلان پروژه‌ای تعریف نکرده باشند. به زعمِ نویسندگان این کتاب «تلاشی است آغازین، اولیه و ناکامل، در جست‌وجوی سرآغازهای علوم انسانیِ مدرن در ایران»
بیشتر از این دربارۀ شرایطِ کتاب حرف نمی‌زنم و سریع می‌روم سراغ مفاد کتاب.
اول کتاب تلاش می‌کند با چند تَشَر و نکته‌سنجی زمینِ بازی را مشخص کند. برداشتِ عده‌ای بر این بوده است که دارالفنون همانا سرآغاز پروژه علم مدرن در ایران بوده است؛ گویی که دارلفنون خود پروژه‌ای از پیش طراحی شده با منطقِ درونیِ همگنی بوده است. دارالفنون نهادی بوده است برای سازمان‌دادن به تلاش‌های متعدد برای ورود علوم غربی به ایران، تلاشی که ناظر به شرایطِ تاریخی و محدودیت‌های خود تغییر شکل‌هایی را پذیرا بوده است.
در ادامه نویسندگان نشان می‌دهند در میان اصحابِ اصلیِ دارالفنون هم تک‌صدایی حکم‌فرما نبوده است. انصاریِ کاشانی، با تاثیرپذیری از روایت‌های شرق‌شناسانه آن دوران فرهنگِ ایران را در تقابل با علم مدرن و توسعه می‌داند. از سمت دیگر افرادی مانند نجم‌الدوله و اعتماد السلطنه اند که در بسترِ زمانه خود همچین ستیز معناداری میان علوم و سنت نمی‌دانسته اند. و روایتی دیگر روایت، عقلانیتِ فنی است که ملکم خان نماینده آن است. جالب است که این سه برداشت از علم در دوران مورد بحث(عهد ناصری با پس و پیش کم) همچنان وارد ستیز و رابطه آنتاگونیستی با خود نشده بودند و در سه کانون متفاوت به گسترش خود ادامه می‌دادند.
طبقِ روایتِ کتاب، دارالفنون، واکنشی بوده  است نسبت به شکست‌های نظامیِ ایران. به علتِ شان نزول و ماهیتِ دارالفنون رشته‌های مرتبط با علوم انسانی در کانون نبوده است. یعنی فلسفه، ادبیات و دیگر رشته‌هایی که از ایشان نمی‌توان پاسخِ سریعی برای عقب‌ماندگی‌های نظامی یافت در دارالفنون اهمیت نداشته است. البته اهمیت دادن به آگاهیِ تاریخی در دارالفنون، فهمِ ژئوپلتیک‌گونه از جغرافی و اهمیت «دیپلوماسی»، زایش نوعی علوم انسانیِ کاربردی را در دارالفنون نمایندگی می‌کند. اما شاید وجه شکستِ این پروژه تحقیقی برای نویسندگان این بوده است که نتوانسته اند سر رشتۀ پیدایش علوم انسانی مدرن در ایران را به دارالفنون برسانند. این مهم است که پژوهشگران بدون ترس، واقعیات تاریخی را دیده اند ولو اینکه در دفاع از فرضیه ایشان نباشد.
یکی از ایده‌های اساسی نویسندگان در نقدِ برخی پژوهش‌های تاریخی در ایران این است گاهی اوقات به قولِ دکتر گمینی «زمان‌پریشی» کاری می‌کند محققین گذشته را در آینۀ حال بفهمند. البته شاید گریزی نیست و اصلا همچین بد نباشد که با نگاه به تاریخ بخواهیم جوابِ سوالاتِ حال را پیدا کنیم، اما زمان‌پریشی مفرط کاری می‌کند اثر از بی‌طرفی علمی فاصله بگیرد و تحقیق به نوعی تبدیل به یک مصادره به مطلوبِ بسط یافته شود!
نقدی دیگر نگاه سوژه محور به تاریخ است که در برخی پژوهش‌ها و قضاوت‌ها نسبت به دارالفنون مشاهده می‌شود. برخی افراد با فروکاستن شرایطِ دارالفنون به دوگانه‌هایی مثل مصلحانِ علم دوست/سنت‌گرایانِ ضدعلم و تلاش در نیت‌خوانیِ کنگشران، کاری می‌کنند که به تصویری کاریکاتوگونه از اتمسفر آن دوران برسیم.
یک اِلِمانِ اساسی در این پژوهش‌ برای من این بود که نویسندگان خود را مبحوس در زندانِ اندیشه‌ها نکرده بودند و تلاش می‌کردند حتی وقتی که اندیشه‌های صرف حرف می‌زنند سعی کنند تاثیرِ آن اندیشه‌ها در شرایطِ تاریخی ایران را شرح دهند. به قولی در بندِ اندیشه‌ها نبودند و سعی می‌کردند دارالفنون، اساتید، روسا و دانش‌آموختگان آن را به عنوانِ نیروهایی تاثیرگذار در تاریخ فهم کنند؛ آن هم نه تاثیری مطلق، تاثیری تاجای ممکن واقعی. به زبانِ فوکو، نویسندگان تلاش کرده اند منظومه‌ای از دانش-قدرت تشکیل دهند تا بتوانند به صورتِ تاریخی تاثیر دارالفنون را مشخص کنند.
در نهایت من اپسیلونی در این موضوعات ادعای فهم ندارم، اما سعی کردم به زعم خود یک پژوهش حرفه‌ای در این زمینه را دقیق بخوانم. البته همچین هم الله بختکی سراغ این کتاب نرفته ام. باری جالب بود اول اثر را شناختم و بعد از یکی از دوستان تعریف ابراهیم توفیق را شنیدم و روزِ بعد یکی از کاربرانِ بهخوان از اهمیتِ ایشان گفت. افسوس که با ارزشمندان چه‌ها کرده اند.
این وسط یه سوالی که برام ایجاد شده این است که چرا نویسندگان سراغِ سفرنامه‌های خارجی این حوزه نرفته اند؟ چون طبقِ متنِ کتاب بسیاری استادِ خارجی به دارالفنون آمده اند و بعیده است چیزی ننوشته باشند، مخصوصا اینکه تصویر نویسندگان از دارالفنون نهادی در راستای تربیتِ تکنسین است و سفرنامه‌های مشهور مورگان شوستر و آرتور میلسپو در بسترِ یک تکنسین خارجی نوشته شده است. البته شاید این خود پژوهشی دیگر است.
یکی دو صفحه هم نبود کلا!
در آخر ببخشید شاید این متن اندکی ناواضح شده است، چون برداشت‌های خام من است که سعی کرده ام به صورت چگال ایشان را بیان کنم. بازم ببخشید شاید جوری دیگر و بهتر نیز می‌شد کتاب را خلاصه کرد.