من خانه م: پاره نامه هایی از عباس کیارستمی

من خانه م: پاره نامه هایی از عباس کیارستمی

من خانه م: پاره نامه هایی از عباس کیارستمی

پویا پارسامقام و 2 نفر دیگر
3.8
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

3

ناشر
نظر
شابک
9786001523267
تعداد صفحات
80
تاریخ انتشار
1399/4/21

توضیحات

کتاب من خانه م: پاره نامه هایی از عباس کیارستمی، پدیدآور پویا پارسامقام.

یادداشت‌ها

          بهمن فرسی توی شب یک شب دو می‌گه «ادبیات واقعی و صمیمانه دفترچه‌های خاطرات هستند که کرورها در نهانخانه‌های آدم‌ها حفظ می‌شوند و هرگز هم برای سراسر خوانده شدن به کسی عرضه نمی‌شوند. ادبیات واقعی همین نامه‌ها هستند که در لحظه زاده می‌شوند و می‌میرند». از این رو خوندن نامه‌ها برای من هیجان عجیبی داره. مثل اینه که پا گذاشتی توی حریم شخصی یک نفر. وقتی این نامه‌ها رو می‌خوندم، با عباس کیارستمی‌ای روبه‌رو نبودم که همیشه تحسینش کرده‌ام و فیلم‌ها و عکس‌هاش رو دوست دارم؛ با عباس‌نامی روبه‌رو بودم که داره برای همسر و فرزندانش نامه می‌نویسه. نامه‌هایی که توشون خودشه. تلاشی نکرده برای مخاطبان زیادی جالب و زیبا به نظر بیان و نمی‌دونسته روزی این همه آدم قراره بخوننشون. 
یه انتقادی که به کتاب وارده به نظرم، اینه که برای من خوندن دست‌خط کیارستمی یکم دشوار بود. کاشکی در کنار این که خود نامه‌ها چاپ شده‌ان، یه قسمت هم به صورت تایپ‌شده متن نامه‌ها رو چاپ می‌کردن. این‌طوری برای کسی مثل من، هم اون حس و حال دیدن دست‌خط نگارنده حفظ می‌شد و هم می‌تونستم بفهمم چی داره می‌گه! :)) چون بعضی جاها از بس ناخوانا بود که از روشون می‌پریدم. نامه‌ها به فرزندانش کمی خواناترن. که خب طبیعیه و احتمالاً با آگاهی این‌طوری نوشته‌شده‌ان. اونا رو هم در کل بیش‌تر از بقیه قسمت‌های کتاب دوست داشتم. چندتاشون توی برگه‌های کانون پرورش فکری نوشته‌شده‌بودن که رقیقم کرد. 
کتاب در کل یکم بی‌سروتهه. نمی‌دونم نامه‌ها ترتیب خاصی دارن یا نه. عکسای استفاده شده رو خیلی دوست داشتم و تا آخر کتاب هم فکر می‌کردم خود کیارستمی اونا رو گرفته ولی بعد فهمیدم که نه.
نقاشی‌های ساده‌اش از وسایل روزمره برای پسرش احمد هم برام خیلی زیبا بود. سر اون سه تا کلیدی که براش نقاشی کرده بود و نوشته بود «اینم سه‌تا کلید برای پسر خوبم که به‌من یاد داد وقتی چیزی نوشتنی ندارم، برایش نقاشی کنم» هم قلبم مچاله شد. حس کردم این‌جا کیارستمی خیلی «بابا»ست.
        

1