تاریک روشنا

تاریک روشنا

تاریک روشنا

آرمان آرین و 1 نفر دیگر
2.3
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

1

تاریک روشنا نخستین داستان بلند ایرانی با بن مایه­های معنوی اسطوره­ای­ست که ماجرایش در آینده­ای دور، به سال 3000 میلادی می­گذرد؛ در کهکشانی دوردست، سیاره­هایی ناشناخته و مردمانی دگرگون شده و غریبه که شاید برآیندی از همین امروز ما باشند. «...و روشنا زمزمه می­کند: نه من، نه تو و نه هیچ آدمیزاد دیگری، در بهترین نقطه ننشسته­ایم. هرکس چنین ادعایی کند، شک نکن که خودخواه یا نادان است. تفکر رایج زمانه­ی ما، رو به دیوار نشسته، پشت به حقیقت کرده، گوش­هایش را بسته و خیال می­کند که همه­ی حقیقت همین است که او می­بیند! اما سر همه­ی حقیقت­ها این است که تو بفهمی این جهان عظیم را چه کسی و چرا خلق کرده، این­که بفهمی خودت از کجا آمده­ای، چرا هستی و به کجا خواهی رفت... .

لیست‌های مرتبط به تاریک روشنا

یادداشت‌های مرتبط به تاریک روشنا

                بیشتر نقدها در فاصله تبدیل ایده به نوشته اتفاق می‌افتند. ایده خوب همیشه هم تمام ماجرا نیست. 
آرمان آرین در نویسنده‌های کم‌شمار حال حاضر( منظورم از شمار کمیت نیست) جای محکمی دارد. چند کار خوب ازش خوانده‌ام. جسور است. روان می‌نویسد.
در این داستان بلند انگار مسحور ایده شده: نوشتن داستانی که در سال ۳۰۰۰ اتفاق می‌افتد. ایده‌ای تکراری در فیلم و سینما و جدید برای نویسنده‌ای ایرانی. 
بهترین داستان آخرالزمانی فارسی از نظر من همچنان «س.گ.ل.ل» صادق هدایت است و این کتاب در عمق و پرداخت حتی به آن نزدیک هم نشده. به جز ایده و پرداخت جذاب، دو ایراد مشخص دارم:
یک. جزییات مهم‌اند. خیلی مهم‌اند. نمی‌دانم آن بنده خدایی که گفته «شیطان در جزییات است» منظورش چه بوده. ولی هی این گزاره را در کلاس‌های داستان‌نویسی و فیلم‌سازی و ... تکرار می‌کنند و ورد زبان هر هنرجویی شده. به نظر من، خود نویسنده از فضایی که دارد ترسیم می‌کند تصویر روشنی ندارد. قبلاً و در «پارسیان و من» هم به خصوص جلد سومش چنین حسی داشتم. تصویر نویسنده از سال ۳۰۰۰، چند خط اصلی دارد و بی‌شمار سؤال و اشکال. باشد سال ۳۰۰۰ شده و آدم‌ها در کره‌ها و سیاره‌های دیگر زندگی می‌کنند. اسم‌های عجیب دارند و با سفینه سفر می‌کنند. اما چه غذایی می‌خورند؟ چرا هنوز همه با هم فارسی حرف می‌زنند؟ و هنوز دانشگاه می‌روند و پایان‌نامه می‌نویسند؟ تصویر روابط اجتماعی و انسانی و جزییات در این داستان مبهم است نه از آن ابهام‌های هنری. حتی برای خود نویسنده هم مبهم است.
دو. این داستان را اگر هزار و اندی سال بیاوریم عقب‌تر و عناصر مثلاً آینده‌نگارانه‌ای مثل ربات و سفینه و ... را ازش بگیریم می‌شود بازنویسی دست چندمی از « روی ماه خداوند را ببوس». جستجوی خدا و تردید در وجود او . باور . اشارات معنوی و قرآنی این کتاب این قدر گل‌درشت و توی ذوق‌زننده اند که اگر نویسنده را نمی‌شناختم می‌گفتم لابد به سفارش جایی نوشته شده. نیت نویسنده را می‌فهمم ولی مخاطب نوجوان امروز را با این ترفندها نمی‌شود خداشناس کرد. خداوند پیامبرش را مأمور بلاغ و ابلاغ کرده و اگر نویسنده، نویسندگی‌اش را پیش بگیرد و قلمرو پیامبران و مبلغان را به خودشان واگذارد داستان‌نویس موفق‌تری است.
مشکلم البته فقط وظیفه ارشاد و دفاع از قرآن نیست. نویسنده نتوانسته تحول یک نفر در هزار سال بعد با خواندن قرآن و دیدن یک سری تصویر و خواب را دربیاورد. علت؟ کلیشه‌ای بودن ابزار‌ها ... خواب هایی پر از پیرمردهای پیام‌آور، فرشتگان و دریا و قایق و نور‌های رنگی و ...
خلاصه با همه ایرادهای من به یک‌بار خواندن می‌ارزید و روان بود و دست‌انداز نداشت. به عنوان سرگرمی و برای ایده گرفتن شاید نه خواندن شاهکاری داستانی.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.