بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تکه ی ابر، شاخه نرگس

تکه ی ابر، شاخه نرگس

تکه ی ابر، شاخه نرگس

احمدرضا احمدی و 1 نفر دیگر
0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

کتاب تکه ی ابر، شاخه نرگس، تصویرگر نوشین خائفی.

لیست‌های مرتبط به تکه ی ابر، شاخه نرگس

یادداشت‌های مرتبط به تکه ی ابر، شاخه نرگس

حسام‌

1400/10/04

            احمدرضا احمدی را با شعرش می‌شناختم. از خیال‌انگیزترین شعرهایی که می‌توانستم بخوانم و نمی‌شد که مثنوی‌ای از او بخوانم و سراسر حیرت نشوم از نبوغ او در کلمات و ترکیبات و مهم‌تر از آن از دنیای خارق‌العاده‌ و سوررئال ذهنی او! از اینکه در حوزه‌ی داستان کودک نیز فعالیت دارد پاک بی‌خبر بودم تا اینکه سر کلاس‌های ادبیات کودک و نوجوان متوجه این حوزه‌‌ی فعالیت‌های او نیز شدم و بسیار مشتاق بودم کارهای این حوزه‌اش را نیز بخوانم. حال که این داستان بسیار کوتاه او را خوانده‌ام می‌بینم چقدر دنیای آن نزدیک به شعرهایش است! شاید حق با قیصر امین‌پور باشد که ریشه‌ی شعر را در کودکی می‌دانست و دنیای شاعران را دنیای کودکان! این داستان کوتاه احمدرضا احمدی هم همینطور است. پر از تصاویر حیرت‌آور که اگرچه کودکان متوجه خیلی از نمادپردازی‌‌های آن نمی‌شوند اما بارها دیده‌ام چگونه محو چنین داستان‌‌هایی می‌شوند. داستان‌هایی که در آن شمع از زمین می‌روید. تکه‌ای ابر همراه آدم می‌شود. مردی از دهانش گل سرخ رشد می‌کند و خرگوشی را می‌توان از اتاقی تاریک به مدد نوک پرنده‌ای آزاد کرد و سبز کرد و به جنگل سپرد و فرشته‌ای را آبی و به دریا تا در دسترس هیچ بند و تاریکی‌ای نباشد... 
داستان با تنهایی آغاز می‌شود. پسر نماینده‌ی شادی و صلح است. به هر کجا که می‌رود با خودش صلح می‌برد و این صلح بسیار شاعرانه و جذاب به نمایش کشیده‌شده‌است. آواز پرنده و شمع و ابر و نرگس چقدر تصویر زیبایی‌است و احمدی چقدر زیبا آن را «شعر» گفته! تنهایی در این داستان در نظر احمدرضا احمدی نقطه‌ی مقابل آرامش و صلح است. تنهایی یعنی نداشتن اطرافیان هم‌جنس. یعنی همان پروانه‌هایی که روی اتومبیل‌های فرسوده (که نویسنده از آن به قبرستان تعبیر می‌کند) نشسته بودند و پسرک نجاتشان می‌دهد. یعنی آن خرگوشی که در آن خانه محبوس و خوابیده بود و پسرک سبزش کرد و به جنگل سپردش. (اینجا هم همرنگی خرگوش با جنگل مد نظر است! یعنی آنجا همه چیز سبز است! شبیه و همرنگ‌ توست و تنها نیستی)‌ و تنهایی یعنی خود انسان (پسرک) که در دنیای صنعتی (همان قبرستان ماشین‌ها) ممکن است گیر بیفتد. البته داستان احمدرضا احمدی با یاس تمام نمی‌شود! پروانه‌هایی که از غربت قبرستان ماشین‌ها رسته‌اند به گونه‌ی نوزادان می‌نشینند و گویی نوید آزادی نوزدان را می‌دهند. در آخر داستان هم پیرمرد ( که نارنج‌‌های باغ او هم از کدورت و خاک نجات پیدا کرده‌اند) در آینه (که نشانگر میل واقعی پسرک است) در اوج تنهایی‌ پسرک برای او نارنج می‌آورد و ناپدید می‌شود! نارنجی که شروع محبت پسرک بود. باز هم به همان نوید که ای پسرک! تو تنها نخواهی بود و می‌توانی اصلت را پیدا کنی. همانطور که نرگس به نرگسستان بازگشت. همانطور که تکه‌ی ابر و پرنده‌ی آبی به آسمان برگشتند و همانطور که اسب‌ها را به صاحب اصلی‌شان دادی و پرورشان می‌یابند.
در مورد تناسب محتوا با رده‌ی سنی باید گفت که اگرچه کودکان هم جذب این داستانِ پر از تصاویر بکر می‌شوند ولی با توجه به محتوا و مفهوم آن بهتر بود برای یک رده‌ی سنی بالاتر باشد. مثلا رده‌ی سنی «د». همچنین داستان بسیار کوتاه است که متناسب با رده‌‌ی سنی‌ست. خواندنش کلا نیم‌ساعت زمان می‌خواهد و البته تا مدت‌ها در ذهن خواننده‌ خردسال و بالغ می‌ماند!