بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زمانی که همسایه ی میکل آنژ بودم

زمانی که همسایه ی میکل آنژ بودم

زمانی که همسایه ی میکل آنژ بودم

محمدرضا مرزوقی و 3 نفر دیگر
4.1
6 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

2

«مانی» با خواندن خاطرات دایی شوکه می شود، «دایی سامان» کجا و «میکل آنژ» کجا؟ اما دایی توی دفترچه نوشته: درست وقتی میکل آنژ در حال نقاشی شاهکار خود، یعنی «داستان آفرینش» بر سقف کلیسای «سیستین» است. با او آشنا و بعد همسایه می شود. دایی سامی کلکی سوار می کند و شاگرد میکل آنژ می شود. در این میان سر و کله کشیش ها و اسقف هایی پیدا می شود که می خواهند برای سامی و میکل آنژ پاپوش درست کنند و پاپ ژولیوس را بر علیه آن ها بشورانند. مانی و «مینا» و باقی بچه های فامیل با کنجکاوی سفر پر ماجرای دایی را دنبال می کنند و دور از چشم مادربزرگ به خاطرات خصوصی برادرش سرک می کشند...

لیست‌های مرتبط به زمانی که همسایه ی میکل آنژ بودم

یادداشت‌های مرتبط به زمانی که همسایه ی میکل آنژ بودم