بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

قصه های سرزمین اشباح: دستیار یک شبح

قصه های سرزمین اشباح: دستیار یک شبح

قصه های سرزمین اشباح: دستیار یک شبح

دارن شان و 2 نفر دیگر
4.6
44 نفر |
1 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

106

خواهم خواند

7

دارن شان زمانی مثل همه پسرهای همسن خودش زندگی می کرد. اما او برای نجات جان دوستش از مرگ، قبول کرده است که زندگیش را به دست شبحی خونخوار بسپارد. دارن همراه شبح به سیرک عجایب می رود و دستیار او می شود. بازیگرها و کارکنان عجیب این سیرک او را در جمع خودشان می پذیرند، اما... مرد گرگی، یکی از وحشتناک ترین موجودات روی زمین، از قفس آزاد می شود و دارن و دوستش را تعقیب می کند. آیا دارن این بار هم می تواند جان دوستش را نجات بدهد؟

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به قصه های سرزمین اشباح: دستیار یک شبح

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به قصه های سرزمین اشباح: دستیار یک شبح

یادداشت‌های مرتبط به قصه های سرزمین اشباح: دستیار یک شبح

‌         والری

1403/01/09

            ترجمه ایرادات خیلی بزرگی داره.
Master Tiny به معنای آقای تاینی. تاینی یعنی کوچک که کاملا هم به شخص و پیروانش که آدم کوچولو ها هستن می‌خوره. هر شخصی با هر درجه سوادی از زبان انگلیسی می‌فهمه این تاینی ـه بعد مترجم ترجمه کرده تینی 😐 
" به سمت کامیون آقای تال رفتم " دقیق چک نکردم ببینم لغت اصلیش چی بوده ولی اخه کامیون؟ 😭😂 خیمه یا چادری چیزی نباید می‌بود؟ یعنی مترجم متوجه نمیشه توی این جمله یه چیزی اشتباهه یا اینکه داشته سرسری ترجمه می‌کرده؟
برای کتابی مثل این کتاب که مخاطب نوجوان و کودک داره، مترجم برداشته از نثر کتابی و ادبی برای ترجمه استفاده کرده که کاملا می‌خوره تو ذوق خواننده های نوجوانی که انتظار یک چیز صمیمانه تر رو داشتن که راحت با دارن همزاد پنداری کنن. همچنین، اسم اصلی این مجموعه The Saga Of Darren Shan به معنی حماسه دارن شانه و یه بی احترامی بدیه به نویسنده که برداشتن تغییرش دادن به قصه های سرزمین اشباح مگه حماسه چشه؟ 
دوست دارن هم که اسمش سَم بود ترجمه شده سام.
کلمه Vampire هم همینطور که معنی اصلیش میشه خون‌آشام بعد ترجمه شده شبح!! شبح به ارواح گفته می‌شه نه افرادی که خون می‌خورن 😭 واقعا دلم می‌خواد مترجمو زنده پیدا کنم.
این کتاب بازخوانی بود ولی دلم نیومد چیزی ننویسم. از ساعت یازده شب شروع شد و سه صبح به پایان رسید. با اینکه اتفاقاتش برای من تکراری بودن، هیجانش باعث شد بیدار بمونم.
و و و و .. سم عزیز ::))) یه روز ترشی پیاز رو باهات امتحان می‌کنم.