یادداشتهای مارال گلابی (1) مارال گلابی 9 ساعت پیش مردی که از آپارتمانش به فضا پرواز کرد بوریس گرویس 0.0 در خوانش کتابهای بوریس گرویس ابتدا قصد داشتم از کتاب «مظنون: پدیدارشناسی رسانه» شروع کنم اما احساسات ناشی از اتفاقات اخیر جنگ و پساجنگ چنان غالب بودند که انتخابم را به کتاب کوتاه مقالهشکل «مردی که از آپارتمانش به فضا پرواز کرد» تغییر داد. کتاب مقالهای است که گرویس در شرح اثر هنری دوستش، ایلیا کاباکوف، با نام «مردی که از آپارتمانش به فضا پرواز کرد» نوشته است. اثر چیدمان اتاقی را نشان میدهد که ساکن آن به نوعی با تجمیع انرژیهای جمعی موجود در ابزاری خودساخته، پرواز میکند، «پرواز به فضای کیهانی که در آن دیگر در بند یک جای خاص، یک توپوس خاص نمیبود، بلکه در یک اتوپوس یعنی در “ناکجا” میبود، بیوزن، آزادانه شناور بیکرانگی کیهان.» ایده در وهله اول برایم خیالانگیز بود. و آنچه آن را قابل درکتر میسازد، نوعی ارتباط موازی میان شرایطیست که به صورت شخصی و جمعی در حال تجربه آن هستیم و شرایط خلق اثر. اثر در زمانی خلق شدهاست که ساکنان شوروی بخت عبور از مرزها را ندارند. با این وجود، شوروی موفق شده بود با یوتوپیافروشی به مردم به خصوص با مانور بر گشودن مرزهای کیهانی فضانوردی شور و شعفی جمعی ایجاد کند. دقیقا همین شور و شعف جمعی است که ساکن اتاق وام میگیرد و شاید خودخواهانه انرژی آن را تجمیع میکند تا بتواند خود را برهاند. گرویس این را تشبیهی از ذات هنرمند میداند. چنان که او میگوید «هنرمند یک فضانورد غیرقانونی است. او انرژیهای عالمگیر یوتوپیایی را تماماً برای اهداف خود تصرف، خصوصی و آماده میکند، بیآنکه جامعه قبلا او را برگزیده و صاحب اختیار کرده باشد.» هرچند بعید است ما به هر شکل و صورتی در معرض تجربه شور و شعف جمعی باشیم، وحشت جمعی را هم میتوان به سبک هنرمند گرویس برای خود دزدید. و شاید نتوان از وحشت فضاپیمایی برای گریختن ساخت، اما میتوان آن را در سایهٔ امن آثار بصری و نوشتهها بایگانی کرد. گرویس به این اشاره میکند که کاباکوف در حقیقت «با سوءاستفاده شخصی از رؤیای کیهانی جمعی، آن را از حیف و میل شدن در دستگاه عقیدتی رهبران شوروی رهانیده است.» به گمان من شاید رسالت هنرمند همین باشد. با سوءاستفاده شخصی از احساسات جمعی در گلوگاههای مهم تاریخ، این احساسات را در روایتهای تحریفنشدنی تجمیع و حفظ کند. روایتهایی که زیاده از حد شخصیاند برای آن که کسی اساساً انگیزهٔ تحریف آنهارا داشته باشد. به این صورت، میتوان هنر را بایگانی احساسات جمعی دانست که از این طریق نامیرایی را رقم میزد. به نقل قول از گرویس، «نامیرایی نه به معنای بهشت روح انسانها، بلکه به معنای موزهای برای جسم زنده آنهاست.» و در جای دیگر، «هنر اینجا و اکنون را نامیرا میکند.» داستان به اینجا ختم نمیشود. بنمایه اثر کاباکوف در حقیقت نوعی یوتوپیا گریزی و در عوض، ناکجااندیشی است. او از پوسترها و اشیای معمول زمان خود در چیدمان استفاده میکند، اشیایی که در نگاه اول به نظر تجاری میآیند. گرویس به این اشاره میکند که «چیزهای مربوط به شوروی همواره یوتوپیایی بودند. ارزش آنها نه عبارت از ذات و وجودشان، بلکه عبارت از ظرفیتشان در اشاره به چیزی بود که هنوز وجود نداشت، ولی احتمالا در زمانی دیرتر به وجود میآمد.» چنین یوتوپیاسازیهایی به هدف ایجاد امید و اطمینان برای مخاطب امروزی و در شرایط کنونی چندان غریب نیست. در چنین زمانی، بایگانی اکنون و حال و احساسات مّواج حقیقی و خالص در پس پردهٔ شخصینویسی یا شخصیسازیهای هنری و ادبی تنها راه گریز است. هنرمند ما را به سوی ناکجا میراند. و ما نیز، باید با او همراه شویم. دستکم، این تنها راهیست که بتوان برخی واقعیات در طوفان زمان و رسانه امروزی حفظ کرد. 1 4