آنقدر برایم با اهمیت شده است که
-در آخرین دقایق بسته شدن کتابخانه و همراه کمی اصرار، آخر کتاب را تحویل گرفتم
-در صف آب دوغ خیارِ چهارباغ که دیدم ظاهراً کمی باید منتظر ایستاد، آغازش کردم
- و باز در چند دقیقه ی انتظار برای خرید سیب زمینی سی بن مقداری دیگر از آن را خواندم
- و شب هم در کنار بقیه کار ها خواندن همین کتاب را ترجیح دادم.
از همان کتاب هایی است که آدمی دلش میخواهد بنشیند و تا صبح تمامش کند اما شاید بهتر باشد روند این کتاب را آرام آرام پیش برد..
ان شاءالله که اولویت هارا در خواندن کتب و وقت گذاشتن برای موضوعات مختلف در زندگی درست تشخیص داده باشیم.
پ.ن۱: ولی واقعا چرا باید زمان کار کتابخانه با زمان درج شده در سایت کمی متفاوت باشه..(مدتی هست که نقش مفید کتابخانه را یافتم و به این زودی ها رهایش نخواهم کرد ان شاءالله 😅تا جایی که بشه تلاش میکنم یه سری کتاب ها رو از کتابخانه امانت بگیرم)
پ.ن۲: آب دوغ خیار نذری نخورده بودم که امشب قسمت شد، خیلی خوشمزه بود😅
احتمالا ادامه دار..