یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/9/8
در یکی از محاورات سقراطی جملهای مشهور قرار دارد که پرسشی ساده اما کلیدی را مطرح میکند: «آیا کار خوب از آن جهت که خوب است کارِ خوبی است یا چون خداوند آن را خوب کرده است کار خوبی است؟» (نقل به مضمون). این پرسش البته همچنان پرسشی زنده است و اگر برخی دعواهای فکری و حتی کوچهبازاریِ امروز را ردیابی کنیم به این پرسش میرسد. بهراستی وقتی از اخلاق و فعلِ اخلاقی صحبت میکنیم کدام یک پیش از دیگری پدید آمده است. اینجا دو گروه را میتوان از هم باز شناخت، دو گروهی که همچنان طرفداران خاص خود را دارد، دستهای به تقدم اخلاق بر دین قائلند و دستۀ دیگر به تقدم دین بر اخلاق. گروه اول میگویند دین در احکام اخلاقی تابعِ اصول ثابت و کلیِ اخلاقی است، درحالیکه دستۀ دوم عکسِ آن را میگویند. کتابِ حاضر، که جلد اول از یک مجموعۀ دو جلدی است، به بررسی رابطۀ دین و اخلاق میپردازد، تاریخچهای از آن به دست میدهد و سپس به یک جانب میرود، چونانکه از نام کتاب پیداست فنایی معتقدست که اخلاق بر دین مقدم است و دین هستیِ اخلاقیاش از آنِ خودش نیست. میکوشم نمایی کلی از مباحث کتاب عرضه کنم. در وابستگیِ تاریخیِ دین و اخلاق شکی نیست، یعنی میدانیم که در طول تاریخ چنین بوده است که دین بر اخلاق تاکید داشته، احکام اخلاقی هم داشته و بهعکس، اخلاق هم با دین مشترکات فراوانی داشته، اما پرسشِ کتاب اینست که آیا رابطهای ذاتی، منطقی، وجودی و غیرتاریخی میان این دو برقرار است یا خیر. بررسیِ این رابطه سبب میشود، به طور خاص، موضوعاتی مانند موضوعات زیر بررسی شود: مرجعیت خداوند و زندگی اخلاقی، نقش دین در پرورشِ هویت و بلوغ آدمی، نقش جهانبینیِ دینی در زندگیِ اخلاقی ما، و قابلیت نظامهای دینی در پاسخگویی به مسائل اخلاقِ عملی. (ص8) به هر کدام که قائل باشیم، اخلاق دینی (تقدم دین بر اخلاق) یا فرادینی (تقدم اخلاق بر دین)، بالاخره به وابستگیِ آنها باید باور داشته باشم، یعنی اول باید وابستگیای باشد که در نهایت یکی از آنها مقدم باشد. وقتی از وابستگی سخن میگوییم یکی از این روابط را میتوان در نظر داشت: رابطۀ زبانشناسانه یا تعریفی، رابطۀ وجودشناسانه یا متافیزیکی یا هنجاری، رابطۀ منطقی و معرفتشناسانه، رابطۀ روانشناسانه، و رابطۀ عقلانی. این کتاب سه رابطۀ معناشناسانه و تعریفی، روانشناسانه، وجودشناسانه و عقلانی را بررسی میکند. وابستگی زبانشناسانه یا معناشناسانۀ اخلاق به دین میگوید «همه یا بخشی از مفاهیم اخلاقی صرفاً در قالب مفاهیم دینی قابل تعریفاند»، یعنی اخلاق از نظر معنایی معادل با آن چیزی است که خداوند امر کرده. وابستگیِ وجودشناسانۀ اخلاق به دین بیان میکند که «خوبی و بدی یا درستی و نادرستیِ اخلاقیِ یک فعل متوقف بر تعلق امر و نهیِ خداوند بدان فعل است». در این دسته این تفکیک نیز جریان دارد که نمیتوان مفاهیم اخلاقی را در قالب مفاهیم دینی تعریف کنیم اما تحقق اوصاف اخلاقی و عروضِ آنها بر موضوعِ خود متوقف است بر تعلق امر و نهیِ خداوند به آن موضوع. (صص 10-11). وابستگیِ روانشناسانۀ اخلاق به دین ادعا میکند که «تنها آموزهها و اعتقاداتِ دینی میتوانند پشتوانۀ روانشناختیِ اخلاق را فراهم کنند.» گویی دین محرک و برانگیزاننده است. و در نهایت وابستگیِ عقلانیِ اخلاق به دین میگوید «تعهد اخلاقی تنها در صورتی معقول است که ما باورهای دینی را پذیرفته باشیم، و اگر خدا نباشد هر کاری مُجاز است.» (صص 11-12) اینها از زاویۀ کسانی بود که به اخلاق دینی پایبندند، قائلین به اخلاق فرادینی در مدعیات بالا به جای وابستگی از «استقلال اخلاق از دین» سخن میگویند. نیمی از کتاب به تاریخچه و بررسی رابطۀ دین و اخلاق و خدماتِ دین در قلمروِ اخلاق میپردازد. در نهایت آنچه نویسنده میپذیرد تصویرِ «خدا بهعنوان ناظر آرمانی» است، که خود بحث جداگانهای است. سالها پیش که فقط ویراست اول این کتاب در بازار بود و نویسنده در انگلستان تحصیل میکرد مصاحبهای را با محوریت این کتاب در خرد مانا ترتیب دادیم که به فراخورِ آن سالها البته کمی خام بود. اگر خواستید از اینجا میتوانید بخوانید: https://b2n.ir/m25121
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.