یادداشت مهدی منزوی
1403/11/13
"وطن من کجاست؟ Collected Essays, Love+Hate" نوشته "حنیف قریشی" و انتخاب و ترجمه از "پژمان طهرانیان" این کتاب ترجمه چهار جستار و یک داستان از این نویسنده پاکستانی-انگلیسی است که در فاصله سال های ۱۹۸۴ تا ۲۰۱۴ نوشته شده و مواجهات او در دوران نوجوانی و جوانی و میانسالی با موضوع مهاجرت و نژادپرستی را نشان میدهد. من نمیدونم چرا اسم کتاب رو عوض کردند؟! حنیف از یک پدر پاکستانی و مادر انگلیسی در حومه لندن متولد میشود. در دوره نوجوانی که مصادف بوده با دهه ۷۰ میلادی، نژادپرستی در جامعه انگلستان پررنگ بوده هم علیه سیاهان و هم آسیاییها. درنتیجه دوران سختی رو در مدرسه و جامعه گذرونده. اولین بار در اوایل دهه ۸۰ میلادی به زادگاه پدرش پاکستان سفر میکنه. پدرش سال ۱۹۴۷ از بمبئی به انگلستان مهاجرت میکنه یعنی قبل از جدایی پاکستان و هندوستان! با اینکه با یو انگلیسی سفیدپوست ازدواج میکنه، باز هم بچه متولد انگلستانشون در جامعه آنروز پذیرفته نمیشه. و از اون طرف در سفر به پاکستان هم میبینه که انگار به اون جامعه هم تعلق نداره و یکجور بحران هویت میگیره که من اهل کجام؟! احتمالا اکثر دورگه ها و حتی مهاجرینی که پاسپورت کشور دیگری رو میگیرن، همین سوال براشون ایجاد میشه. من خودم فکر میکنم وطن آدما جاییکه بهش تعلق خاطر دارن ولی در نگاه من وطن لزوما یک کشور نیست. میتونه یک محله یا شهر باشه. من خودم نتونستم متقاعد بشم که مرزهای جغرافیایی میتونه نشون دهنده وطن ما باشه و با این موضوع وطنپرستی و غیره مشکل دارم که بحثش طولانیه. من اینجا بریده هایی از کتاب رو که برام جالب بود آوردم: "پاکستانیها همچنان میخواستند به انگلستان بگریزند، اما پیرمردها در محافلشان و جوانهایی که همبرگرشان را میخوردند از افول و زوال انگلستان کیف میکردند." "طبقه متوسط پاکستانیها همان نفرتی را از طبقه کارگر و کشاورز پاکستانی مهاجر داشتند که بریتانیها." "نژادپرستی در پیوندی تنگاتنگ با نابرابری طبقاتی قرار دارد." "اعضای حزب کارگر معتقدند پیروزی در انتخابات و نمایندگی توده طبقه کارگر در پارلمان، مهمتر از دادن قدرت و منصب به سیاهان است." "اصلا کی میخواهد توی خانهای جایش بدهند که دارد میسوزد؟" "کسی در پاکستان میگفت تنها صنعت روبهرشد در کشورهایی مثل پاکستان، صنعت رشد مو بر صورت انسان است." "همیشه بریتانیا را توقفگاهی طولانی میدانستند، نه استراحتگاهی دائمی، که بعدها معلوم میشد آرامگاهشان هم هست." "همانطور که شهردار به آن اشاره کرده، آسیایی ها مادامی که مانند سفیدپوستان رفتار کنند، پذیرفته میشوند، وگرنه باید از این کشور بروند." "عجیب است که چگونه معنای کلمه 'مهاجر' دستخوش تغییر شده است. آمریکاییها و استرالیاییها و ایتالیاییها و ایرلندیها مهاجر نیستند." "مهاجر شبیه زامبیهای بازیهای ویدیویی است؛ نه میشود او را کشت، نه حذف کرد؛ و دلیلش فقط این نیست که او پیشاپیش بیصدا و بیجان بوده، بلکه این هم است که موج مهاجرانی مشابه او در مرزها هستند و یکراست دارند به سمت شما میآیند." "از این دیدگاه، مهاجر موجودی جاودانی است که تا ابد منشا پراکندن ویروس و وحشت خواهد بود، مگر آنکه خودمان وارد عمل شویم." "وقتی بریتانیا امپراتوریاش را از دست داده و هنوز از زیر بار جنگ کمر راست نکرده، حضور اضافی امثال ما فقط باعث کشمکش بیشتر میشود." "پاول هم، مثل اکثر استعمارگرها و طرفدارانشان، در هندوستان آدم مهمتر و قویتری بود تا در انگلستان." "نژادپرستی طلای ابلهان است، یا بهتر بگوییم، کوکائین خالص سیاست است." "نژادپرستی پستترین شکل تفرعن و فخرفروشی است." "مراقبت دقیق از گذشته پایه و اساس فرهنگه. بعد از جنگ جهانی دوم، ما یاد گرفتیم که ویرانگری چطور میتونه توی وجودمون رخنه کنه و جامعه مدنی چقدر شکننده و آسیبپذیره." "میخوام باور داشته باشم که مردم، با وجود اتفاقهایی که براشون افتاده و بارهایی که روی دوششونه، میتونن زندگی خوبی برای خودشون درست کنن و حتی احساس خوشبختی کنن." ۱۱۶ صفحه #وطن_من_کجاست؟ #حنیف_قریشی #نشر_خوب
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.