یادداشت فاطمه کریمی
1403/9/3
دخترم میگفت مامان چرا وقتی با خواندنش گریهات میگیره، میخونیش؟ نه تنها اشک میریختم ضربان قلبم بالا میرفت و با خودم میگفتم کاش اتفاق نیافتد ولی دشمن به هیچ چیز رحم نداشت فرنگیس هایِ قهرمانِ وطنم! چه صحنهها دیدید چه غمهایی تجربه کردید چقدر ایمان، معرفت، انسانیت داشتید و چند بار از نو ساختید؟ هم خانه روستا را و هم خانه شکسته دل را. به دخترم میگویم همچون قطرهای از اقیانوس روح بلند فرنگیسها میخواهم این صحنهها تا آخر عمر از فکر و دل و ذهنم نرود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.