یادداشت سهیل خرسند
1402/1/8
3.7
10
زن تو زن منه، شب شب عاشق شدنه! شب یک شب دو، نه رمان است، نه داستان! نه نمایشنامه است، و نه فیلمنامه! نه خاطرهنویسیست و نه وقایعنگاری! شب یک شب دو اصلا کتاب نیست، اثر ادبی نیست، اگر به اجبار قبول کنم که بپذیرم(البته به ناحق)، تا وصلهی «ادبیات» را به آن بچسبانم، به معنی واقعی کلمه، یک «ریدمان ادبیست». ریدمان ادبیست، چون نه چهارچوب دارد نه ساختار، نه داستانش داستان است و نه قلمش قلم، تنها هذیان است. هذیان است از بیماری جنسی که تب دارد، این بیمار مثل همهی ما قلب دارد، اما قلبش همانند بقیهی انسانها کار نمیکند، ارتباط با سایر ارگانها قطع است، بیست و چهارساعته خون را به سمت آلتش پمپ میکند. نه... من هنوز آنقدر دیوانه نشدهام که توهمات جنسی شخصی مجنون را اثر ادبی قلمداد کنم و ستایشش کنم. خدایان و شیاطین را شکر که ناباکوف به زبان فارسی تسلط نداشت تا در عمرش به شکل اتفاقی هم که شده این مزخرفات را بخواند. شکی ندارم که آنقدر سر خود را به دیوار میکوبید تا خود را خلاص کند. فرسی میدانست چقدر ریده است، میدانست آب قطع و آفتابهاش خالیست... بوی بد حال خودش را نیز به هم زده بود، به همین منظور در ریدمانش شروع کرد به دفاع از خود! گفت ادبیات با ادبیات فرق دارد! ادبیات من خصوصیست، عمومی نیست! عجب، پس بنشینیم منتظر که خالقان ادبیات شیشکی، گوزکی، چسکی، اسهالی و یبوستی را نیز بخوانیم و ستایش کنیم! ادبیات است دیگر، آقای فرسی میگوید ادبیاتش خصوصیست و عمومی نیست! ارواح عمهاش! راستی اسم عمهات چیست آقای فرسی؟ بیبیست یا سیما؟ طلعت است یا آذین؟ اصلا چند تا عمه داری؟ همه خرابند؟! خواهر و مادرت چه؟ آنها چه میپوشند؟ شب یک را یا شب دو را؟؟؟ من احساس مسئولیت میکنم. همانطور که اگر اثری را شایسته ببینم، نویسندهاش را ستایش میکنم، برخی نویسندهها را سزاوار پسگردنی و برخی را شایستهی در کونی میدانم، اما فرسی... هیچ کاری ندارم که بوده، چه کاره بوده و از کجا آمده... این اثرش هیچ است، او برای این اثر نه لایق پسگردنیست، و نه در کونی، باید گذشت، باید با تریلی از رویش گذشت، باید لهش کرد تا با خاک یکسان شود، بازیافت شود و هیچ شود. هشتم فروردینماه یکهزار و چهارصد و دو
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.