یادداشت کتابخانهٔ بابل

سرگذشت سوررئالیسم (1952 - 1913): گفت وگو با آندره برتون
        یک رنگ متفاوت

در سوررئالیسم آنچه دیده و شنیده نمی‌شود، خود مضمون اصلی است: واقعیت شکل‌گیری و رشد سرمایه‌داری، و بحران‌های اجتماعی ناشی از آن. فرآیندی که نه تنها افق خود را بر اساس کاهش یا حتی نابودی مخرب‌ترین جنبه‌های حکومت استبدادی پیش نمی‌برد، بلکه حتی سرِ آن دارد که این جنبه‌ها را با مقتضیات منافع خود وفق دهد و ایدئولوژی «پیشرفت» را بر اساس ارتجاعی‌ترین شیوه‌های قدیم و عدم پیشروی‌های بنیادین استوار کند. تو گویی می‌توان آنچه را مارکس در زمان خود در مورد تحولات آلمان گفته بود، بی‌کم‌و‌کاست درباره‌ی جهانِ دوره‌ی سوررئالیست‌ها –از ۱۹۲۲ به بعد- تکرار کرد: «ما در تمامی ‌قلمروهای دیگر … نه تنها از توسعه‌ی تولید سرمایه‌داری، بلکه از نبود آن نیز رنج می‌بریم. در کنار اهریمنان معاصر، مجموعه‌ای کامل از شیاطین موروثی، برآمده از حیات بی‌تحرک شیوه‌های منسوخ و کهنه‌ی تولید، همراه با زنجیره‌ی مناسبات نابهنگام اجتماعی و سیاسی بر ما فشار می‌آورند. ما نه تنها از زندگان که از مردگان نیز در عذابیم. زندگان در چنگال مردگان اسیر هستند.»
اما واکنش سوررئالیست‌ها به این بحران چیست؟ آندره برتون می‌گوید: سفر کردن. به زعم او سوررئالیست‌ها مکرراً در درون قلمرو خود سفر می‌کنند تا به دور از عملکردهای واقعیت، ارزش مصرف خود را بازیابند. به واقع سفر برای سوررئالیست‌ها برآوردن تمام امیالی است که جهان خصمناک خارج، از به فعلیت رسیدن آن‌ها وحشت دارد. جهان خارج می‌خواهد امیال را سرکوب و از تحقق آن‌ها جلوگیری كند. در این مورد واکنش سوررئالیست‌ها طبیعی ا‌ست. آن‌ها ایمان دارند که برای نشان ‌دادن ابژه باید آن را تغییر داد، باید آن را رنگ‌آمیزی کرد … و همان را نشان نداد، یا آن را چنان نشان داد که سویه‌های تفاوت‌اش بارزتر باشد. سوررئالیسم این است و سوررئالیست‌ها چنین‌اند: آن‌ها که به ابژه، رنگ متفاوتی می‌دهند و فکر می‌کنند: حالا محسوس‌تر شد، دیدنی‌تر شد و واقعی‌تر.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.