یادداشت محدثه دلنواز
1402/10/14
💛هُوَ الرَّئوف💛 . ...و علیٌ ولئی و ناصری، و من أضَعُ علیه أعباءَ النّبوّه و أمتَحنَه بالاضطِلاع بِها... ...علی، ولیّ من است و یاریدهندهام، آن که عبای نبوت بر قامتش اندازه کردم و شانهاش آموختم به تحمل این بار... . ابوالحسن پیامبر نبود... اما قامتش را بلندای این ردا بود... . #به_بلندای_آن_ردا 🌱 رمانی با ۱۰ فصل، که ابتدایش از فصل دهم شروع میشود! رمانی با قلم منحصربهفرد #سید_علی_شجاعی که زبانش حکم امضای آثارش را دارد، و با بازی هوشمندانه فرمی و فلاشبکها و رفتوبرگشتهای زمانی. راوی در اکثر اوقات و مکانها، عبدالله مأمون است و باقیِ معدود، به اقتضای وقایع، افرادی دیگر. و در فصل آخر، تغییر پیشبینینشده راوی. وقایع، نهتنها میان مأمون و عمّالش دستبهدست میگردد، که خیال نویسنده، عاشقانهای را ترسیم کرده میان او و غادیه که همه فصلها با گفتوگوی این دو آغاز میشود، و تمام این گفتوگو در یک شب و پس از شهادت #امام_رضا علیهالسلام صورت میگیرد. این بین، نویسنده، نهتنها پشتپرده حکومت مأمون برای اصرار و اجبارش به ولایتعهدی امام، که خصوصیات حتی ظاهری ایشان را، و تفاوتشان با دیگران را، نه از زاویه دید کلیشهای، که خلاقانه بیان کرده. رفتوبرگشتهای زمانی که تنیده به وقایع پیشوپس هم، اغلب با تکرار دیالوگها در فلاشبکها و فلاشفورواردها، انجام میشود. . فرم و خیال در سیر داستان، طوری پیش رفته که به صورت عملی جواب داده است سؤالات عزیزانی را که معتقدند: "رمان آیینی وجود ندارد، چون قصه قابلپیشبینیست!"
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.