یادداشت Homa Abbasi
3 روز پیش
هر وقت اسم سفرنامه را بین ادبیات روایی می دیدم ذهنم میرفت سال دهم، کتاب ادبیات بود و یک تکه از سفرنامه ناصر خسرو، یک تکه ی شاید ۵ ۶ صفحه ای، من میان سفرنامه ها همانجا مانده بودم تا این روزها که رسیدم به جانستان کابلستان، به سفرنامه امیرخانی از سفرش به افغانستان... امیرخانی انگار کلمه به کلمه سفرنامه اش را نوشته بود تا دیوار برلین محو و نادیدنی ذهن خواننده ش را فروبریزد، یک تکرار از ۱۹۸۹ تا ۱۳۹۰ ... مثل آنکه لنز دوربینی از زاویه تو در جیب کناری کوله آقای نویسنده جای قمقمه اش را گرفته باشد و حتی اگر همسفر اول و لی جی نباشند، تو هستی و میخوانی و میبینی و یک آن به خودت می آیی می بینی ای دل غافل ابتدا که شروع کردیم چه در فکرمان بود و اکنون که به چشم های مایل دخترک هشت ماه رسیده ایم چه در نظرمان... روایت از ۱۵ سال پیش است اما ملموس ... شاید گاهی وقت ها قلم بچربد به باطن نوشته ها برعکس کتاب "ارمیا"یش اما هر چه که باشد ارزش هم سفر شدن را دارد ... از هرات، مزار، کابل ... از افاغنه ... از کتاب و فرهنگ و دانشگاه ... از حرف حرف آدم ها ... از همه می نویسد و آدمی که من باشم خسته نمیشوم... شاید شما هم خسته نشدید ...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.