یادداشت احمد فخیم

آشغالدونی
        سال ۱۳۴۵ بود که ساعدی برای نخستین‌بار «آشغالدونی» را در مجموعه داستان «گور و گهواره» منتشر کرد. اما حالا بعد از گذشت ۵۵ سال، آشغالدونی ساعدی چه اهمیتی دارد؟ چرا باید خواندنش را به کسی توصیه کرد؟
«آشغالدونی» ساعدی هنوز به دو جهت واجد اهمیتی انکار ناپذیر است. یکی آنکه با به دست دادن روایتی واقع‌گرایانه از فضای دهه ۴۰ شمسی، از تصورات نوستالژیک درباره‌ی «قبل از انقلاب» اسطوره‌زدایی می‌کند. دیگر آنکه در فضای اعتراضی/انقلابی پساکودتا نقشه‌ای از  جایگاه نیروهای اجتماعی مختلف ترسیم می‌کند. این یادداشت شرح همین دو وجه اهمیت داستان ساعدی است:
ساعدی در این داستان چه چیزی را روایت می‌کند؟ آشغالدونی ساعدی روایت کسانی‌ست که برای ادامه زندگی ناگزیر از خون‌فروشی‌اند. کسانی که حدس می‌زنند و می‌دانند غذای بیمارستان احتمالا سالم نیست اما باز چاره‌ای جز خریدن و خوردن همان غذا ندارند. به این معنا اهمیت امروزین آشغالدونی در این نکته است که این روایت دست‌اندر کار به چالش کشیدن افسانه‌ها و اسطوره‌زدایی از اسطوره‌های «تونل زمان» است. 
اهمیت دیگر داستان ساعدی در ترسیم نقشه‌ای از اتحادها و تقابلهاست. معمولا چه کسانی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند؟ چه چیزی افراد را به یکدیگر متصل می‌کند؟ اولین اتحاد/همراهی داستان همراهی میان «آقا امامی» و «نظم موجود» است. این اتحاد را چه چیزی رقم می‌زند؟
«[اسماعیل] گفت:«...مثلا همین امامی به اندازه هزارتا خر خریت داره و خیال میکنه انبارداری خیلی کار مهمیه. یه روز صدام کرد و گفت:«اسماعیل آقا، میدونی پنج انگشت یه دست یه اندازه نیست؟» » در واقع ساعدی بر آنست که اتحاد «امامی» و «نظم موجود» را چیزی جز توهم اهمیت و فرادستی رقم نمی‌زند. اتحاد بعدی کمک‌های بی‌دریغ «زهرا خانوم» به «علی» و پدرش است. این اتحاد را چیزی شکل نمی‌دهد مگر میل زهرا به علی:
«[زهرا خانوم].... دستشو گذاشت رو شکمم و پرسید:«زن دوست نداری!» گفتم:«نمی‌دونم.» پرسید:«هیچوقت نبودی؟» چیزی نگفتم، تند تند دستشو رو شکم من می‌چرخاند و می‌گفت:«اگه بدونی چقد خوبه، همیشه دلت می‌خواد داشته‌باشیش. ...»
دو اتحاد مهم بعدی یکی اتحاد متقابل «اسماعیل آقا» و «دکتر» و نیز اتحاد «علی» و «ساواک» است. اتحاد اولی قاعدتا بر مبنای نوعی آگاهی طبقاتی شکل می‌گیرد. «فهمیدن اینکه چی به چیه» :
«[اسماعیل آقا] پرسید:«تو که نمی‌فهمی چی به چیه، واسه چی این کارا رو می‌کنی؟»»
آخرین و مهمترین اتحاد اما احتمالا اتحاد علی و ساواک است. اتحاد مهمتری است. اتحادی که تحلیلش از زبان «اسماعیل آقا» چنین است:
«ببین پسر، من این مدت خوب تو رو شناختم، می‌دونم چه گه لوله‌ای هستی، از هیچ چی و هیچ کار رو گردان نیستی، با این سن و سال‌م هر غلطی که بخوای می‌کنی و واسه پول خودتو به آب و آتیش می‌زنی. خیال نکن که ما خریم و چیزی سرمون نمیشه، تو اصلا واسه کارساخته نشدی، تو فقط بگنی، می‌فهمی بگن یعنی چی؟ یعنی دلال، یعنی جاکش، یعنی خفاش، عمله خون، کلاه وردار، دزد، یعنی یکی که کارنکنه و جیبش پر باشه.»
در واقع مسئله اصلی آن است که صرف «نداشتن»، صرف اینکه فرد پیشتر از داشتن هر چیزی در زندگی سلب مالکیت شده است. نشان‌دهنده و شکل‌دهنده‌ی هیچ پیوند و اتحاد سیاسی‌ای نیست. «دکتر» که احتمالا به حدی از سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی دسترسی دارد در اتحاد با «اسماعیل آقا» که چهره‌ی مشخص و آشکار یک کارگر است، قرار می‌گیرد. و «علی» علیرغم آنکه پیشتر از هرچیزی سلب مالکیت شده است، در اتحاد با نظم موجود عمل می‌کند. در نهایت باید گفت دقیقا به این واسطه است که میتوان نقش خود ساعدی و امثال او در انقلاب را فهمید.
      
3

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.