یادداشت جواد محمدنیا

        رهبری، نظریه‌ی بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگی را مطرح کرده‌اند و آقای جمشیدی پی آن را گرفتند تا با پرداختن همه‌جانبه به آن، این نظریه را در قالب یک کتاب ارائه دهند. ایشان از بیانات خود رهبری کمک گرفته‌اند، از تحلیل‌های آیت‌الله مصباح استفاده کرده‌اند، و به‌طور کلی از مطالعات تاریخی و علمی‌ای که خود پژوهشگر به آن‌ها اشتغال داشته، بهره برده‌اند.  

برخلاف بسیاری از کتاب‌هایی که از انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده‌است، این کتاب صرفاً ارائه‌ی منظم‌شده‌ی بیانات نیست، بلکه دست نویسنده را باز گذاشته‌اند تا با افزودن یافته‌های خود پژوهشگر، به غنای محتوا افزوده شود. جای چنین پژوهشی واقعاً خالی بود.  

حالا می‌خواهم محتوای این کتاب را مطابق با سلیقه و فهم خودم مرور کنم؛ البته خیلی کوتاه:  

۱. آقای جمشیدی در ابتدا مفصلاً بررسی می‌کنند که در چه وضعیتی هستیم؛ یعنی در آغاز، اکنونِ فرهنگیِ ما را به تصویر می‌کشند. در این تصویر کلی، با دیدگاه‌هایی که همه چیز را از دست رفته می‌دانند مقابله می‌کنند؛ چه آن‌هایی که به نظرسنجی‌ها تمسک می‌کنند، و چه آن‌هایی که نماد‌های فسق و فجور را معیار سنجش فرهنگی در جامعه می‌دانند.  

۲. در مرحله‌ی بعد، ایشان معضلات فرهنگی را تک‌به‌تک می‌شمارند. از طرفی فکر می‌کنم چیزی را از قلم نینداخته‌اند، و از طرف دیگر، همه‌ی ما آن‌ها را قبول داریم. این بدان معناست که نظریه‌ای که قرار است درباره‌ی راه‌کارها، تحت عنوان بازسازی انقلابی، ارائه شود، حاصل شناخت‌هایی انضمامی و واقعی است، نه حاصل انتزاعیات یا نابینایی نسبت به واقعیت‌های فرهنگی ایران.  

۳. پس از این مرحله، به این نکته می‌پردازند که ریشه‌ی این مشکلات چه بوده است. واضح است که اگر هنگام درمان معضلات فرهنگی به ریشه‌ها نپردازیم و علت این مشکلات را از میان نبریم، کارمان کمابیش بیهوده خواهد بود.  

۴. در مرحله‌ی بعد، ایشان دال مرکزی فرهنگی را که قرار است جایگزین شود و درمان‌گر باشد، معرفی می‌کنند: مقاومت. این که فرهنگ مبتنی بر مقاومت قرار است بر چه مفاهیم دیگری استوار باشد را بروید خودتان بخوانید. یک نکته اینجا عرض کنم و آن این که، این مسئله را در ابتدا مطرح کرده‌اند که به نظرم به‌جا بود.  

۵. و در آخر، به‌صورتی مبسوط و مشبع به روش درمان پرداخته‌اند. در این بخش، آن چیزی که برایم خیلی چشم‌گیر بود و مدت‌هاست فکرم را به خود مشغول کرده، توجه بسیار به سبک زندگی است. من هم این‌طور می‌فهمم که سبک زندگی آن چیزی است که اگر منحرف شود، مانند سیلی ویرانگر، تمام عقاید و فرهنگ را با خود می‌برد. و نکته‌ی دیگر این که ما باید ثروت‌های فرهنگی خود، مانند دفاع مقدس، را به فرآورده‌ی فرهنگی تبدیل کنیم. متأسفانه بسیار پیش می‌آید که با وجود این داشته‌های سترگ، ما دنبال تقلید هستیم!  

به‌هر حال، برای این که ما با این نظریه آشنا شویم، باید نظریه‌ی رقیب را نیز بفهمیم تا مشکلات و تمایزات آن‌ها را تشخیص دهیم. به نظرم به اندازه‌ی کافی به مفاهیمی چون توسعه و لیبرالیسم در مقابل پیشرفت و مقاومتی که باید به آن‌ها تکیه کنیم، بحث کرده‌اند.  

نکته‌ی دیگر این که فرهنگ باید در لایه‌های مختلفی بازسازی شود: حکومت، مردم و ... .  

و نکته‌ی آخر درباره‌ی محتوای این کتاب که بارها به آن اشاره کرده‌اند: مردم، مردم، مردم. بدون مردم، انقلاب درونی آن‌ها و اراده‌ی آن‌ها، همه چیز بی‌معنی می‌شود.  

ما به‌عنوان افرادی که می‌خواهیم به فرهنگ بپردازیم، به شدت به این دست محتواها نیاز داریم تا دقیق‌تر بفهمیم چه باید بکنیم تا دچار تکرار و اشتباه نشویم. ما یعنی طلاب و در مرحله‌ی بعد، دیگرانی که بار فرهنگ این کشور را به دوش می‌کشند.  

خلاصه این که بخوانید دوستان، این کتاب مانیفست خوبی برای کارهای فرهنگی است.  

ضمن تشکر از جناب جمشیدی، از ایشان و همچنین دیگر اهالی فکر و اندیشه تقاضا می‌کنم با ادامه دادن و خلق آثاری از این دست، به راه‌کارهای جزئی‌تری نیز بپردازند.  

الحمد لله
      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.